به بهانۀ درگذشت"حاج علی آهی"، متن زیررا از کتاب انوار معرفت (دیوان ارزشمند ایشان) برگزیده و به تمامی آنانکه قلبشان ، دراین سوگ، دردمندگردید تقدیم میکنیم.
امام سجاد (علیهالسلام) وقتی که مریض میشد و یا غم و گرفتاری پیش میآمد این دعا را به شرح ذیل میخواند: «اللهم لک الحمد علی ما لم ازل اتصرف فیه من سلامة بدنی، و لک الحمد علی ما احدثت بی من علة فی جسدی فما أدری، یا الهی، أی الحالین احق بالشکر لک و أی الوقتین اولی بالحمد لک؟ اوقت الصحة التی هناتنی فیها طیبات رزقک، و نشطتنی بها لابتغاء مرضاتک و فضلک، و قویتنی معها علی ما وفقتنی له من طاعتک؟ ام وقت العلة التی محصتنی بها، و النعم التی اتحفتنی بها تخفیفا لما ثقل به ظهری من الخطیئات و تطهیرا لما انغمست فیه من السیئات، و تنبیها لتناول التوبة، و تذکیرا لمحو الحوبة بقدیم النعمة و فی خلال ذلک ما کتب لی الکاتبان من زکی الأعمال، ما لا قلب فکر فیه، و لا لسان نطق به و لا جارحة تکلفته بل افضالا منک علی، و احسانا من صنیعک الی.
اللهم فصل علی محمد و آله و حبب الی ما رضیت لی، و یسر لی ما احللت بی و طهرنی من دنس ما اسلفت، و امح عنی شر ما قدمت، و اوجدنی حلاوة العافیة، و اذقنی برد السلامة و اجعل مخرجی عن علتی الی عفوک و متحولی عن صرعتی الی تجاوزک و خلاصی من کربی الی روحک و سلامتی من هذه الشدة الی فرجک انک المتفضل بالاحسان المتطول بالامتنان الوهاب الکریم ذو الجلال و الاکرام [«دعای پانزدهم صحیفه سجادیه»
خداوندا همواره از تو در مقابل نعمت سلامتی که به من دادهای سپاسگزارم، و برای بیماری که در بدنم ایجاد میکنی سپاس میگویم و نمیدانم خداوندا کدام یک از این دو حالت سزاوار شکر و سپاس بیشتری است، آیا حالت سلامتی که من از نعمتهای خوب زندگی بهرهمندم؟ که بدان وسیله به من نشاط و شادمانی داده و این تندرستی مرا به برخورداری از فضل و کرمت یاری میکند؟ و بدان وسیله نیرومندم ساخته و موفق به اطاعت خود میگردانی؟ و یا هنگام بیماری که آن نیز لطفی است و بدان وسیله از گناهان قبلی پاک میشوم و آن گناهانی را که بر دوش من سنگینی میکند، تخفیف میدهی و در وقت بیماری به یاد نعمتهای خود انداخته و گناهم را محو میکنی و در اوقات بیماریم دو فرشته نویسنده اعمال، خوبیهایی را در نامه عملم مینویسند که نه به قلبم خطور کرده و نه به زبان آوردهام و نه با اعضا و جوارحم انجام دادهام بلکه تنها لطف و احسانی است که از جانب خود بر من ارزانی داشتهای. پس خداوندا بر محمد و آلش درود فرست و هر چه را که مورد رضای توست در نظرم محبوب گردان و رنج و مشقتی را که به من میرسد، آسان فرما و در اثر تحمل رنج و زحمت از پلیدی گناهان گذشتهام پاک ساز و آثار آن شرارتهای قبلی را از من دور کن و بر من لذت سلامتی و عافیت را بچشان و از بیماری نجاتم ده و به سوی عفو و بخشش خودت رهنمون باش و این حال بیماری و افتادگی را وسیله آمرزش و گذشت خودت قرار بده و مرا پس از بهبودی از غمهایی که دارم به یاد ذات پاکت و رحمت واسعه خودت خلاصی بخش و از این شدت و سختی به فرج و گشایشم متحول کن و به ساحل تندرستی برسان، زیرا که تو صاحب فضل و کرمی و پر بخشنده و صاحب احسان و بخششی»
دل به تنگ آمدمرا،همصحبتی پیدانکردم
|
|
|
|
خواستم خلوت گزینم،خلوتی پیدانکردم
|
|
خواستم تاعزّت نفْسی به دست آرم دریغا
|
|
|
|
چون اسیرنفس بودم،عزّتی پیدانکردم
|
|
خواستم پرسم زیاران،علّت رنجیدگیها
|
|
|
|
موشکافی هرچه کردم،علّتی پیدانکردم
|
|
خواستم ازتجربتهاعبرتی گیرم به گیتی
|
|
|
|
ای عجب ازتجربتهاعبرتی پیدانکردم!
|
|
خواستم درزندگی،همصحبتی یابم زمردم
|
|
|
|
چون به کارآمدمحک،همصحبتی پیدانکردم
|
|
خواستم سبقت بگیرم درمدارعلم وتقوا
|
|
|
|
نفْس شدبرعقل غالب،سبقتی پیدانکردم
|
|
خواستم روی نیازخودنَهم بردرگه حق
|
|
|
|
تیرهبختی بین که آخِرهمّتی پیدانکردم
|
|
|
|
|
خواستم،آهی!بپویم راه مردان خدارا
ازجفای نفْس سرکش،فرصتی پیدانکردم
آشنائی با رئیس هیئت مدیرهخانه مداحان اهل البیت(علیهم السلام)
ـ نام ونام خانوادگی:علی آهی
-وجه تسمیه شهرت : پدرایشان(مرحوم حاج قربانعلی آهی) ،متولّددهستان«آه»بوده است. «آه»به مجموع شش پارچه آبادی گفته میشده که امروزمشهوربه شهرآبعلی است ودر60کیلومتری شمالشرقی تهران،جاده تهران-آمل قراردارد.
-متولد:14آبان1307هـ.ش،تهران،بازارچه پامنار(یکی ازمحلههای قدیم واصیل تهران).
-وضعیت تأهل:متأهل،دارای سه فرزندپسر(حسین-حسن-محمّد)وسه فرزنددختر.
-سفرها:عربستا ن سعودی-عراق-سوریه-مصر-بحرین-کویت-ترکیه-اردن هاشمی-لبنان.
تحصیلات
-تحصیلات متداول مکاتب قدیم.
-تحصیلات حوزوی(تاآستانه درس خارج).
اساتید
-ادبیات عرب،منطق،فقه،اصول،تفسیر،رجال وحدیث:حضرات آیات:حاج سیدعلیاصغرمیردامادی،حاج شیخ احمدمجتهدی،حاج سیدمحمّدضیاءآبادی و....
-منظومه ملّاهادی سبزواری:آیةالله حاج سیدرضی شیرازی.
-نهج البلاغه:آیةالله حاج سیدمحمودطالقانی(اولین امام جمعه تهران).
-کلام:آیةالله حاج میرزاحسن لواسانی.
-معارف ادعیه:آیةالله میرزامحمّدعلی شاهآبادی(استادِبنیانگذارجمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی(ره)).
-اخلاق وعلوم اعتقادی درشعروشاعری:آیةالله حاج شیخ جوادخراسانی(تهران)،آیةالله العظمی سیدمحمّدهادی میلانی(مشهد)،آیةالله حاج میرزاجوادتهرانی(مشهد)،آیةالله العظمی سیدابوالقاسم خویی(نجف اشرف)،آیةالله العظمی سیدمحمّدرضاگلپایگانی(قم)،آیةالله حاج شیخ علی نمازی شاهرودی(مشهد)،آیةالله العظمی سیدمحمّدوحیدی(قم)،آیةالله العظمی شیخ حسین وحیدخراسانی(قم)،شهیدآیةالله سیدعبدالحسین دستغیب(شیراز) و....
(قابل ذکراست که دربین اساتیدیادشده،مرحوم آیةالله حاج شیخ جوادخراسانی،عمدهترین سهم رادرتعلیم وتربیت جناب آقای آهی،داشتهاند).
تدریس
-علوم حوزوی(تا لُمعَتَین):درمدرسه آیةالله مجتهدی(ازسال1344تا1347)،مَدرسهای عمومی وخصوصی دیگردررسائل ومکاسب وکفایتین.
-علوم اعتقادی درشعروشاعری:درانجمنهای ادبی،محافل آیینی،محافل خصوصی وتخصصی و...(ازسال1342تاکنون).
-فن ّمقدس مداحی،مقتل خوانی وعلوم مرتبط دیگر:درجوامع مداحان تهران وشهرستانهای مختلف،ونیزجلسات تخصصی متعددکه ماحصل بخشی ازاین تلاش،پرورش ومعرفی بیش ازیکصدمداح زبده،به هیأتهای مذهبی کشوراست که بسیاری ازایشان،ازمشاهیرگذشته وحال میباشند.
اجازاتدرامورحسبیه ونقل حدیث
ازآیات عظام ومراجع کرام تقلید:امام خمینی،سیدابوالقاسم خویی،سیدعبدالهادی شیرازی،سیدمحسن حکیم،سیدمحمودشاهرودی،سیدمحمّدرضاگلپایگانی، سیدعبدالله شیرازی،سیدمحمّدهادی میلانی، سیدشهابالدّین مرعشی نجفی،سیّدعلی حسینی خامنهای.
فعالیتهایسیاسی
-حضورفعال درحوزه مردمی درجنبش ملّی شدن صنعت نفت،به زعامت آیةالله سیدابوالقاسم کاشانی(درآغازجوانی) .
-عضوهیأت مدیره«جمعیت اتحادمسلمین»به سرپرستی آیةالله سیدهدایتالله تقوی شیرازی(علیه فرقه ضالّه بهاییت).
-عضویت در«جمعیت فداییان اسلام»به رهبری شهیدحجّةالاسلام سیدمجتبی نوّاب صفوی.
-همراهی باشهیدآیةالله سعیدی،درفعالیتهای سیاسی ایشان.
-فعالیت همهجانبه ومؤثردرخصوص لغولایحه«انجمنهای ایالتی وولایتی».
-چاپ وتوزیع گسترده اعلامیههای ضدرژیم(درمناسبتهاوموضوعات مختلف).
-سرایش،قرائت وتوزیع اشعارسیاسی،برضّدرژیم ستمشاهی
-مکاتبات فراوان بامراجع عظام(درامورسیاسی)،ونیزنامهرسانیهای متعدددراین خصوص که بین علمای بزرگ تهران ومشهدوبه واسطه ایشان،به همانجامیرسید.
-دستگیریهای متعدد(ازجمله درواقعه15خرداد1342و17شهریور1357)توسط ساواک،وتحمل شکنجههای فراوان(دوفرزندایشان-حسن وحسین آهی-نیزبه جُرم تبعیت ازتحرکات سیاسی پدر،متحمل حبس وشکنجه شدهاند).
-ازمسؤولین انتظامات مستقبلین،درسالروزورودتاریخی امام خمینی به ایران(12بهمن1357).
-پذیرش عضویت ومسؤولیت درکمیته انقلاب اسلامی(تاسطح فرماندهی استان)به دعوت آیةالله مهدوی کنی.
-حضورفعال درهشت سال دفاع مقدس،ونیزپشتیبانی تدارکاتی وفرهنگی آن.
فعالیتهایفرهنگی
-ورودبه کِسوت پرافتخارمداحی،از10سالگی(1317هـ.ش).
-آغازسرایش شعر،در29سالگی(1336هـ.ش).
-مدیریت کاروانهای حج عمره وعتبات عالیات،ازسال1340. توفیق تشرّف به سرزمین وحی،بیش ازهفتادمرتبه ونیزبه عتبات عالیات وسوریه ومصر،به دفعات فراوان که طی این سفرها-علاوه برمسؤولیت کاروانسالاری-به ترویج احکام ومعارف حقّه جعفری،میپرداخته است.
-تشکیل هیأتهای مختلف مذهبی.
-تشکیل ورهبری جوامع مداحان وپرورش شاگردان برجسته.
-پرچمداری توجّه به بُعداعتقادی شعر(درکنارتوجه به بُعدادبی آن)که دراین راه دشوار،متحمّل سختیهاومصائب فراوان بوده است(ازسال1342تاکنون).
-نقداعتقادی آثاربزرگان ادب فارسی،مانند:مولوی،سعدی،حافظ و...باتکیه برمنابع قرآنی وروایی(به صورت منظوم ومنثور).
-تأسیس چندمسجدوحسینیه(درتهران وآبعلی).شایان ذکراست،یکی ازاین مساجد،مسجدآهی(واقع درسرآسیاب دولاب-خیابان کرمان)است که توسط پدرمشارٌالیه،تأسیس شده بود(سال1326هـ.ش)،امّاایشان ضمن اقدام به نوسازی آن(سال1373هـ.ش)باضمیمه کردن حدود250مترازمنزل شخصی خودبه مسجد-به کسب رضایت ازاعضای خانواده پدری،مبادرت ورزیده،وسپس نام آنرابه«امیرُالمؤمنین ع»تغییرداد.هماکنون،مسجدامیرُالمؤمنین ع،یکی ازپایگاههای اصلی فعالیتهای فرهنگی وی به شمارمیآید.
-تأسیس چندکتابخانه(درتهران وآبعلی).گفتنی است که کتابخانه شخصی ایشان،خوددارالکتب عظیمی است که بیش ازبیست هزارجلد کتاب رادرخویش جای داده است.
-تأسیس صندوق قرضالحسنه الغدیر(درآبعلی).
-نامهنگاریهای متعددبارهبرمعظم انقلاب وپیگیریهای بیوقفه(ازسال1381هـ.ش)درخصوص برقراری بیمه تأمین اجتماعی،برای مداحان وشاعران اهلالبیت ع،که سرانجام بامساعدت ودستورمعظمٌ له منجربه تأسیس«بنیاددعبل خُزاعی»شد.(1385هـ.ش).
-عضوهیأت امناوهیأت مدیره بنیاددعبل خُزاعی.
-تأسیس خانه مداحان اهلالبیت( ع) که پس ازپیگیریهای فراوان ایشان وهمیاری جناب
آقای دکترقالیباف(شهردارمحترم وقت تهران)درخیابان فخرالدّوله،عمارت فخرالدّوله،به منظورپوشش امورفرهنگی وارتقاءسطح علمی مداحان اهلالبیت (ع )به انجام رسید.
-دراختیارگرفتن1200قطعه قبرجهت مداحان عضوخانه مداحان،درجنوب شرقی قطعه301،بهنام«روضةالحسین ع».
-وام پانصدمیلیون تومانی ازشورای شهردربانک شهربرای مداحان.
برخیاز تألیفات
-مجموعه شعر«دیوان آهی»،2مجلد،درقطع جیبی،سال1348هـ.ش.
-مجموعه شعر«آیینه نور».
-مجموعه شعر«انوارمعرفت»
-توصیف صنایع شعرکهن فارسی وپیرایش آن باکلک بدیع.
-فلسفه قیام امام حسین (ع) ازدیدگاه عقل.
-شعروشاعری ازنظرگاه قرآن،عترت وسنّت.
-درسهایی ازعلم کلام(نگرش تحلیلی درباره تصوّف وتأثیرات آن درادبیات آیینی).
-تنویرالافکار(درباره مباحث اعتقادی درشعر).
-قافیه درشعرفارسی(نقدوبررسی قافیه،ازآغازتا امروز).این کتاب-باویرایش استادحسین آهی-به صورت آموزشی تدوین یافته که درنوع خودبینظیراست.
-جزوات آموزشی متعدد،باموضوعات:جبروتفویض،تشبیه وتعطیل،تجسّم،تجسّد
و..ونیزآشنایی باعقایدمتصوّفه،مانند:صلح کل،وحدت وجود،حلول واتحاد،ولایت نوعیه و...که به شعروادب پارسی-ومتأسفانه به اشعارآیینی-راه یافته است.
پیشگفتارکتاب انوار معرفت(دیوان اشعارحاج علی آهی) به قلم ایشان
«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم»
سیره نبوی و ائمه معصومین (علیهم السلام) به جهت جامعیتش به گونهای است که میتوان از آن در هر زمینهای، هر صحیحی را استخراج و استنباط کرد. مخصوصاً در زمینه شعر و شاعری، پیغمبر اسلام حضرت محمد(ص)و ائمه معصومین(علیهم السلام) راه و روش سرودن شعر و خواندن اشعار آیینی را طبق مبانی اسلام و معارف اعتقادی مذهب شیعه امامیه، به شاعران و خوانندگان متعهد مذهبی نمایان ساخته و از شعر شاعران زمان خود انتقادات عقیدتی نمودند که آن انتقادات و رهنمودها مأخوذ و مُسْتَنَد از دهها کتاب تاریخی و روایی«شیعی و سنی» است که برای جامعه بازگو میگردد و مطالعه با دقّت آن، اسرار نهفتهای از معارف اسلامی را آشکار و افکار خُفته بعضی از شاعران و خوانندگان مذهبی را بیدار میسازد و اطلاعات از آن دستورات، علوم معارف اهلالبیت(علیهم السلام) را به انسان میآموزد، و او را از جَهل عِلمی و جَهالت عَمَلی و قولی رها میسازد.
جهلعِلمی سبب پیدایش جَهالت عَمَلی و قولی
کسی که جامعیت در یک موضوع را ندارد، دخالت و ورودش در آن موضوع، موجب به انحراف کشاندن خویش و دیگران میشود که اِصرارش بر این امر، او و پیروانش را به اوج گمراهی میکشاند.
شایان ذکر است چون جهل عِلمی در معارف و احکام دینی، سبب پیدایش جَهالت عَمَلی و قولی در انجام عبادت میشود، لذا به کسی که علم و آگاهی به احکام و مسائل نماز و روزه و حج و سایر عبادات را نداشته باشد، میگویند: «این شخص جَهل عِلمی در عبادات دارد» و نیز اگر انسانی بدون علم و آگاهی به احکام الهی، آن عبادات را با رأی و نظر خود ا نجام دهد میگویند: «این شخص جَهالت عَمَلی و قولی در عبادات دارد» و چون عمل این شخص مطابق با حقیقت شرعی[1] نیست، باطل است و مورد عتاب و مُؤاخذه قرار خواهد گرفت.
لذا جَهل عِلمی در مبانی اعتقادات دینی برای شاعر مُتعهّد شیعی، سبب پیدایش جَهالت عَمَلی و قولی در سرودن اشعار آیینی است.[2]
اگر شاعر مُتِعهد دینی، علم و بینش به معارف و اعتقادات مذهب شیعی را نداند و نیز اطلاعات از مکاتب غیر اسلامی و آگاهی از معارف غیر شیعی را در سرودن اشعار آیینی نداشته باشد،به این شاعر میگویند:«جَهل عِلْمی در مسائل عقیدتی در اشعار آیینی را دارد». چون ممکن است چنین شاعری طبق مکاتب غیر اسلامی و موافق با مسالک و مذاهب غیر شیعی شعر بِسُراید، و نیز اگر شاعری بدون علم و اطلاعات از اعتقادات و معارف مذهب شیعی و غیر مُسْتَنَد به وحی الهی، خواسته باشد با رأی و نظر خود، ساخته و پرداخته ذهنی و مولود فکری خود را به نظم درآورد، به این شاعر میگویند:«جَهالت عَمَلی و قولی در سرودن اشعار آیینی را دارد».
جَهل عِلمی در اعتقادات و معارف مذهب شیعی، سبب پیدایش جهالت عملی و قولی در سرودن اشعار آیینی برای شاعر است.
لذا شاعر متعهد مذهبی باید سعی و کوشش نماید تا به واسطه عقل و درایت و با بینش عِلمی و عِدالت عَمَلی، معارف دینی را توسط «شعر و نظم» در جامعه گُسترش دهد. بدین جهت شاعر متعهد مذهبی باید طبعی پرورشیافته از معارف مکتب قرآن و روایات مُسْتَند از ائمه معصومین(علیهم السلام) را داشته باشد و بداند که در مقام سرودن اشعار آیینی آزادی طبع ندارد، چون طبع او در مقام تکالیف شرعی مسؤولیت داشته و پاسدار و وارث معارف و اخلاقیات مکتب جعفری بوده و مروج آنهاست که باید طبع شاعر در چهارچوبی قرار گیرد که آن قوانینِ عقیدتی و معارف دینی است مانند: کریمه الهی که میفرماید: «ما یلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ أِلاّ لَدَیهِ رَقیبٌ عَتید»، سوره ق آیه 18، «هیچ لفظی از دهان انسان خارج نمیشود مگر در نزد اوست نگهبانی حاضر و آماده».
این آیه هشدار کُلّی است برای مردم و شاعران مسلمان که از گفتار و سخن بیهوده، مُسْتَهْجَنْ، هَزْل، خَطا، حرفی که سودی ندارد و لغویات، کذب و خیالپردازیهای واهی پرهیز کنند چون برای هر لفظ و سخن باید جوابگو باشند. در تفسیر آیه فوقالذکر، نقل است حتی مریض از «آهی» که کشیده، باید جوابگوی آن باشد.
در سوره مؤمنون آیه سوم میبینیم:«قَدْ أفْلَحَ الْمُؤْمِنُون ... وَالَّذینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُون».به حقیقت رستگار شدند مؤمنین ... و آنان که از لغو پرهیز میکنند که این دستورالعمل به عنوان یک توصیه جدی مطرح میشود. لغو، آن چیزی است که آدمی را از یاد و ذکر خدا غافل سازد و همچنین سخنان عبث و باطل و بیهودهگویی را لغو میگویند.
شایان ذکر است که شاعر مذهبی طبق آیات قرآنی و احادیث میداند که دروغگویی و دروغپردازی حتی به مزاح و شوخی در اشعار آیینی حرام است و نیز آگاه است که دروغ از گناهان کبیره است.
لذا؛ شاعر متعهد مذهبی باید طبق دستورات مکتب، از طبع خویش سلب آزادی نماید و با تَلْقیح[3]دانش و معارف آیینی طبع خود را بارْوَر سازد، و در غیر این صورت اشعار و سرودههای او مانند فرزند نامشروعی است که از طبع او متولد گردیده و آن اثر، مولود ذهنی و ساخته فکر نامشروع و فرزند ناخلف طبع اوست که به مرور زمان، انحطاط فرهنگی را در جامعه به وجود میآورد و افکار جامعه را به تباهی میکشاند و سرمشق نامطلوب و بدآموزی برای دیگران و خوانندگان به یادگار میگذارد. بدین مناسبت شاعر مذهبی و متعهد باید مطالب شعرش مُتَکی به مطالب و الهام الهی باشد که از طریق اهلالبیت(علیهم السلام) به ما رسیده است، مخصوصاً مطالب و نِسبَت و لقبهایی را که شاعر میخواهد درباره خداوند و ائمه معصومین(علیهم السلام) در اشعارش به کار برد که باید محبوب ائمه باشد نه مَبْغوُض آنان که امام صادق(علیه السلام) فرمودند: «لَعَنَ اللّهُ مَنْ قالَ فینا مالا نَقُولُ فی أنْفُسِنا».[4] «خداوند لعنت کند کسی را که بگوید در حق ما مطالبی را که ما آن را برای خویش نگفته باشیم». و نیز شاعر مذهبی در شعر آیینی باید قِصَص و تمثیلات و داستانهایی را که میسراید با واقعیت تاریخ صحیح و روایات مُستَنَد مطابقت کند و از سرودن تشبیب و تَغَزُّل و اصطلاحات صوفیه پرهیز نماید.[5] چون شاعر متعهد مذهبی، آن شاعری است که اشعار او برای تحکیم عقاید مردم و استوار کردن اعتقادات و معارف جامعه باشد[6] که گفتهاند: «ألشِّعْرُ مِرْآتُ الشّاعِر». شعر نشاندهنده افکار و آراء شاعر است.بعضی از شاعران خود را بیتأمل در راهی میاندازند و مرام و مقصود ثابت ندارند. گاه اسبسواری را مدح میکنند، گاه ذم؛ گاه عشق را نکوهش میکنند، گاه ستایش؛ و گاهی تمجید باده میکنند، گاه عیب آن را میگویند. مرام محکمی نه در مهمات مسائل دارند و نه در جزییات امور.[7] لذا استفاده از واژههای غیر مکتبی در اشعار، حتی در اعقاب نسل آینده، تالی فاسد دارد.
از امام باقر(علیه السلام) سؤال کردند از آیه «وَالشُّعَراءُ یتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ»، حضرت باقرgفرمود: آیا شاعری را دیدی که یک نفری از مردم او را پیروی کند؟ این است و جز این نیست که شاعران قومی هستند که طلب دانش غیر دین میکنند، پس گمراهند و گمراه میکنند.[8]
حضرت موسی بن جعفر(علیه السلام)نیز به هشام بن حکم فرمود:یا هشام! حیاء از ایمان است و ایمان در بهشت، و فحش و کلام قبیح (گفتار زشت هزلگویی، هزلیات)، بیهوده و باطل است و بیهودهگو در آتش است.[9]
استثنایی که در آیه آمده ـ «اِلَّا الَّذینَ آمَنوُا وَ عَمِلوُا الصّالِحاتِ» ـ برای شاعرانی است که اشعار آیینی میسرایند.
اشعار آیینی باید با زبان منطق، عقل، شرع و رواییسروده شود، نه با زبان تَخَیل و الّا آن اشعار، آیینی نیست.
از پیغمبر اسلام(ص) سؤال شد، چه میفرمایید راجع به شعر حضرت فرمود: مؤمن همان طوریکه با شمشیر جهاد میکند، با زبان هم باید جهاد کند. «کنایه از اینکه، اشعاری برای تقویت معارف مکتب بسراید»[10].
استثنایی که در آیه برای شاعران آمده، برای شاعری است که اشعارش برخواسته از ایمان و عمل صالح است. عمل صالح چیست؟ این نکته بسیار قابل تعقل و تفکر است که برای درک و فهم آن باید به این مطلب توجه داشت اِلّا الَّذینَ آمَنوُا وَ عَمِلوُاالصّالِحَاتِ، صالحات جمع مؤنث «صالحه» است. اگر در آیه، «عَمِلوُا صالِحات» بدون الف و لام بود، معنی این میشد که عمل صالح انجام دهد، ولو به یک عمل صالح اکتفا کند و انجام دهد، مشمول عمل صالح واقع میشود، ولی چون الف و لام «أِستغراق یا الف لام مُحَلَّی» بر سر جمع که ألصّالِحات است درآمده، افاده عموم میکند. یعنی باید تمام اعمال صالحه را بدون کم و زیاد انجام دهد. پس اگر بعضی از اعمال صالحه را ترک کند، جزء افراد این آیه محسوب نگشته و مشمول عملواالصّالحات نمیشود. شایان ذکر است تقوی(پرهیز از محرمات) و ورع(پرهیز از مشتبهات)، جزء اعمال صالحه است.
سراسر قرآن تأکید و اصرار به عمل صالح است همراه باایمان، لذا ایمان و عمل صالح از یکدیگر تفکیکناپذیرند. تا ایمان نباشد، عمل صالح به معنی واقعی کلمه، وجود ندارد. و نیز تا عمل صالح نباشد ایمان شناخته نمیشود و اثری بر چنین ایمانی مترتب نیست، بلکه ادعایی پوچ است.
عمل صالح را کسانی انجام میدهند که وساوس خنّاس و تفکرات شیطانی در آنان تسلط و نفوذ ندارد و اندیشه آنان صرفاً الهی است و وابسته به مهبط وحی که پیغمبر اسلامp و ائمه معصومین(علیهم السلام) هستند، میباشند.
مبانیاعتقادات شیعی در ادبیات آیینی
فرهنگشعر آیینی
اشعار آیینی، طبق مبانی مکتب برخواسته از ایمان و عمل صالح شاعر است
در سرودن شعر آیینی، الزاماً سه اصل رعایت میگردد:
1.اصل ادبی: که شامل اصطلاحات زبانی است، و مبتنی بر دانش بدیع، قافیه، عروض، صَرْف، نحو، معانی، بیان، نقدالشعر، و دستور زبان است.
2.اصل تاریخ و روایی: که مبتنی بر دست یافتن به تاریخ و روایات صحیح است، زیرا بسیاری از روایات و تاریخ، غیر مستند و نادرست است، از قبیل اسرائیلیات[11] و غیره که مجهول است و در میان جامعه آنچنان شایع گردیده که حتی خواصِ از اهل علم به کم و بیش، آنها را پذیرفتهاند.
3.اصل کلامی: که شامل اصطلاحات عقیدتی از جمله مصطلاحات فقهی، اصولی کلامی است.
واضحتر آنکه اگر چند شاعر که در ایران تولد یافتهاند، از نظر دیدگاه اعتقادی دارای عقاید گوناگون باشند، مانند: مسیحی، زردتشتی و مسلمان، همه در اصول ادبی با یکدیگر اتفاق نظر دارند، زیرا آنان فارسی زبانند.
لیکن از آن جاکه دارای اعتقادات مختلفی هستند، در اصول کلامی سخت با یکدیگر متفاوتند و افقِ فکری ایشان یکسان نیست، واضحتر آنکه هرگاه قصد آن نمایند که عیسی بن مریم(ع)را در شعری که میسرایند، ستایش کنند، از نظر اصل ادبی، آن شاعران از یک اصل پیروی مینمایند، زیرا زبان آنان فارسی است اما هنگامی که شاعر مسیحی، زبان به مدح و ستایش عیسی(ع) میگشاید و یا خداوند را وصف میکند با ستایشی که شاعر مسلمان از مسیح به جا میآورد از نظر عقیدتی کاملاً متفاوت است.
عنایت بدین نکته ضروری مینماید که شاعر مسلمان از نظر کلامی و بنا بر مبانی اعتقادات خویش حضرت مسیح را بنده خداوند و او را صاحب کتاب آسمانی و پیامبر خدا میداند.[12]
لیکن مسیحی از نظرگاه اعتقادی خویش، حضرت مسیح را فرزند خدا میداند، «وَ قالَتِالنَّصاری ألْمسیحٌ بْنُ الله»[13] و یا عیسای مسیح را خدا دانسته، «لَقَدْ کَفَرَ الَّذینَ قالوُا أِنَّ اللهَ هُوَ الْمَسیحُ بْنُ مَرْیمَ»[14] و یا پرستش را بر سه اصل استوار میداند یا به عبارت دیگر قائل به أقانیمِ ثلاثه یعنی اب و ابن و روح القدس است[15]؛ لذا شاعر مسیحی بر همین عقیده شعر میسراید.
شایان ذکر است که یهودیان «نَسْتَجیرُ بِالله»، «قائل به طهارت مولد حضرت عیسی نیستند»[16] و عُزَیر را پسر خدا میدانند «وَ قالَتِ الْیهوُدُ عُزَیرٌ اِبْنُ اللهِ».[17] لذا شاعر یهودی به اعتقاد خویش شعر میگوید.
همچنین زردتشتیان قائل به نبوت عیسی نیستند و اگر شاعر زردتشتی بخواهد شعر بگوید، به عقیده خویش میسراید. قابل تذکر است که در بحث اعتقادی هر کدام از شاعران، مسیحی، یهودی، زردتشتی و شیعی، عقیدههای خود را به نظم درمیآوردند و هر یک از آنان عقیده خود را صحیح میشمارند. ولی شاعر مسلمان عقیده صحیح را درباره حضرت عیسی(ع) باید از قرآن اتخاذ کند که عین حقیقت و واقعیت است.
به همین ترتیب اگر دستهای از شاعران فارسی زبان که دارای عقاید مختلفی هستند، درباره حضرت امیرالمؤمنین علی(علبیه السلام) قصد آن نمایند که آن حضرت را در اشعار خویش توصیف نمایند و آن شاعران از پیروان مذهب چهارگانه اهل تسنن، غلات، متصوفه، شیعی و یا فرقههای دیگری باشند، در سرودن اشعار از نظر اصل ادبی از یک اصل پیروی مینمایند، زیرا زبان مادری آنان زبان فارسی است.اما هنگامی که شاعر اهل تسنن بخواهد امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) را مدح کند، آن حضرت را به عنوان خلیفه چهارم یعنی خلیفه منتخب مردم قبول داشته و او را بر این عقیده مدح میکند، ولی شاعر شیعی آن حضرت را به عنوان خلیفةاللّه و جانشین بلافصل و وصی رسول اللّه(ص)قبول داشته و بر این عقیده او را مدح میکند.
و شاعر غالی «غلوکننده»، آن حضرت را در حد خداوند متعال وصف و ستایش مینماید.
متصوفه: دستهای از صوفیه، قائل به تناسخ و دسته دیگر، قائل به حلول هستند و میگویند خداوند در علی(علیه السلام) حلول کرده و آن حضرت و ائمه معصومین(علیهم السلام) را در مقام، مانند اقطاب خویش میدانند؛ بلکه مقام اقطاب زنده را از مقام معصومین بالاتر دانسته که این مطالب در اشعار شاعران و اقطاب صوفیه مشهود است و مهمتر اینکه صوفیه حتی طهارت مولد را درباره ولی و امام قائل نیستند. چنانکه جلالالدین مولوی در مثنوی راجع به آن چنین سروده:
پس به هر دوری ولیی قائم است پس امام حی قائم، آن ولی است
|
|
تا قیامت آزمایش دائم است خواه از نسل عمر، خواه از علی است[18]
|
مولوی در این ابیات در ازاء ستایشگری از مقام شامخ ولایت و امامت و قائل شدن به عصمت و طهارت مولد ائمه(علیهم السلام) ، نکوهشگری نموده است که سرودن اینگونه اشعارِ ناپسند و هزل، با مبانی مکتب تشیع مغایرت دارد. و چنین اشعاری هماره مورد نکوهش ائمه معصومین(علیهم السلام) قرار گرفته است.
لذا ائمه معصومین(علیهم السلام) از اشعاری که اعتقادات جامعه را محکم و عقیده مردم را قوی میساخت و ظلم خلفای جور را برملا میکرد، بسیار قدردانی مینمودند و به شاعر آن جایزه میدادند.
شایان ذکر است، در تمام اشعاری که شاعران در نزد پیغمبر(ص)یاائمه معصومین(علیهم السلام) خواندند، یکی از این اصطلاحات و استعاراتی که در اشعار متصوفه و دیگران به کار میرود، در اشعار آنان نبوده است و اگر تشبیب یا تغزلی بوده در محضر امام نخواندند، مانند دعبل خزاییکه نزد امام رضا(علیه السلام) تشبیب[19] شعرش را نخواند و از بیت:
مَدارِسُ آیاتٍ خَلَتْ مِنْ تِلاوَةٍ
|
|
وَ مَنْزِلُ وَحْی مُقفِرُ الْعَرَصاتٍ[20]
|
شروع به خواندن نمود و پس از پایان قصیده، صله گرفت که در خارج از آن مجلس، شخصی به دعبل گفت: «لِم تَرَکْتَ التَّشْبیب»، چرا تشبیب شعر را نخواندی؟ دعبل در جواب گفت: «أِسْتَحْییتُ مِنَ الْأِمام»،[21] من از امام خجالت کشیدم.[22]
قاضی نورالله شوشتری در ج دوم مجالسالمؤمنین، چاپ اسلامیه،ص 508 از قول سَهْلِبْنِ ذَبْیان داستانی را نقل میکند که به اختصار بازگو میشود:
سهل بن ذبیان گفت: روزی وارد شدم بر حضرت رضا(علیه السلام). حضرت خوابی که دیده بود برایم نقل کرد و فرمود: در خواب پیغمبر(ص) و آباء گرامی خود را دیدم، بر آنان سلام کردم، پیغمبر فرمود: بر سیداسماعیل حمیری شاعر و مداح ما سلام کن. پس سلام کردم، حِمْیری قصیدهای را انشاء نمود که مطلع آن این تشبیب بوده:
لِأمِّ عَمْرٍ و بِالْلَوی مَرْبَع
|
|
طامِسَة أعْلامها بَلْقَع[23]
|
تا آخر قصیده خواند، پیغمبر(ص) دعا کرد و به امیرالمؤمنین فرمود: این قصیده را حفظ کن و شیعیان را امر کن به حفظ آن؛ پس کسی که آن را حفظ کند، من بهشت را برای او ضامن هستم. بیان این نکته ضروری است که پس از مراجعه به کتاب رِجالِکَشّی چنین مطلبی در آن نقل نشده است. در حالی که قاضی نورالله جریان خواب را به رجالکشی،ص 285، حدیث 505 مستند میسازد. ضمناً قابل توجه است در کتب رجالِ «شیعه و سنی»، اسمی از سهل بن ذبیان برده نشده است. «ظاهراً باید از اساس جعلی و ساختگی باشد».
داستان قابل توجهی راجع به تشبیب در تفاسیر و کتب رواییچنین نقل گردیده سلیمان بن عبدالملک بن مروان، خلیفه اموی اشعاری را شنید که تشبیب آن چنین بود:
فَبِتْنَ بِجانِبَی مُصَرَّعاتٍ
|
|
وَ بِتُّ أفُضُّ أغْلاقَ الْخِتامِ[24]
|
به سلیمان گفتند: فرزدق آن را سروده. سلیمان فرزدق را احضار کرد و گفت: این شعر از توست؟ فرزدق اقرار کرد، سپس سلیمان گفت: قَدْ وَجَبَ عَلَیک الْحَدّ «به تحقیق حد زدن بر تو واجب شد» یعنی باید تو را تازیانه و حد زنا کردن بزنم. فرزدق گفت: یا امیرالمؤمنین! قَدْ دَرَأ اللّهُ عَنِّی الْحَدّ بِقَوْلِه وَ أنَّهُمْ یقوُلوُنَ مالا یفْعَلوُنَ[25]یعنی شعرا حرف میزنند ولی عمل نمیکنند، بنابراین: خداوند متعال به واسطه این آیه، حد را از من أِسْقاط فرموده، سلیمان از او درگذشت.[26]
البته استناد فرزدق به آیه «وَ أنَّهُمْ یقُولوُنَ ما لا یفْعَلوُنَ» غیر وارد بود، همانطوری که ملاک انصراف عبدالملک، مانند استنباط اولش اشتباه بود.[27]
نکتهقابل توجه
امامان با آنکه میدانستند بعضی از شاعران زمان، در پنهانی اشعاری در وصف خمر، تشبیب و غزلیات عاشقانه میسرایند مانند: فرزدق و دیگران، چرا آنان را از گفتن آن اشعار منع نمیفرمودند؟ جواب چنین است که امام معصوم از کارهای پنهانی مردم آگاه است و برای هرگونه اِعمالِ نفوذ، تواناییو قدرت دارد.[28]ولیکن امام مأمور نیست که اسرار و عیوب کارهای پنهانی مردم را گوشزد آنان نماید و یا اگر شاعری در وصف خمر و تشبیب و غزلیات عاشقانه اشعاری سروده باشد و در حضور امام آن شعر را نخوانده باشد، هرگز امام از شعر او که به ظاهر نشنیده، انتقاد نمیکند و حال اینکه امام از اسرار و عیوب پنهانی مردم آگاه است، ولی چشمپوشی میکند. چون امام خلیفةاللّه است و یکی از صفات خداوند «سَتّارُالْعُیوب» است و نیز یکی از سنتها و دستورات الهی به مردم، پوشاندن اسرار مردم است، «وَ أمَّا السُّنَّةٌ مِن رَبِّه فَکِتْمانُ السِّر».
ولی امام گاهی اسرار و عیوب نهانی بعضی اشخاص را که منکر امامت هستند برای اثبات امامت خود، گوشزد آنان مینماید، و در بعضی از مکانها «به امر خداوند» اِعمال قدرت و معجزه هم مینماید. مانند: زنده شدن عکس شیر بر پرده به اشاره حضرت رضا(علیه السلام) در مجلس مأمونالرشید.
آری اگر شخصی در حضور امام معصوم عملی برخلاف اخلاق اسلامی انجام میداد و یا شاعری اشعار نازیبا و یا مغایر با معارف مکتب را میخواند، امام در آن مجلس او را ارشاد مینمود. و اگر برخی از شاعران، تشبیب غزل یا شعری را میخواندند، مورد اعتراض واقع میشدند، مانند کعب بن زهیر که بر منبر مسجدالنبی نزد پیامبر اسلامp این تشبیب را خواند:
بانَتْ سُعادُ فَقَلْبِی الْیوْمِ مَتْبوُلُ
|
|
مُتَیمٌ اِثْرَها لَمْ یفْدُ مَکْبوُلُ[29]
|
دور شد از من «سعاد» پس قلب من امروز بیمار است؛دل، خوار و حقیر شد بعد از او و از این قید و بند خلاص نمیشود.
چون کعب بن زهیر این تغزل و تشبیب را که برای زنی به نام «سعاد» بود، در نزد پیغمبر و امت خواند، مورد اعتراض شدیداللّحن پیغمبر اسلام قرار گرفت و حضرت رسول(ص) او را از خواندن غزل تشبیب، نهی کرد و فرمود «أغَزَلٌ فِی الْمَسْجِد!؟».[30] در اینجا استفهام انکاری است، «آیا مسجد جای غزل است؟» یعنی مسجد جای غزل خواندن نیست.[31] کعب گفت:یا رسولاللّه(ص)، «سعاد» منکوحه من است؛یعنی زن عقد کرده من است کعب میخواست با این توضیح اشتباه خود را توجیه کند که پیامبر از او نپذیرفت.[32]
پس از آنکه پیغمبر(ص) کعب را از غزل خواندن نهی کرد،آنگاه کعب بن زهیر شروع کرد به خواندن مدیحه و جمعیت همهمه میکردند لذا پیامبر اسلام(ص) با آستین خود اشاره به امت کرد برای گوش فرا دادن به آن مدیحه «فأشارت بِکُمِّه». کعب گفت:
أِنَّ الرَّسوُلَ لَسَیفٌ یسْتَضاء بِه
|
|
وَ صارِمٌ مِنْ سُیوفِ الْهِنْدِ مَسْلوُلُ[33]
|
یعنی: پیغمبر شمشیری است که به واسطه او روشن گردید «اسلام» و شمشیری است که از شمشیرهای هندی کشیده شده است.
در ادبیات عرب آن زمان هر کسی را که میخواستند ازنظر قدرت و شجاعت و با استقامت معرفی کنند او را به شمشیر تشبیه میکردند.
لذا این شعر از نظر ادبیات عرب اشکالی نداشته، ولی از دیدگاه عقیدتی، رسول گرامی(ص)از این شعر انتقاد کرد و اشکال آنچنین بود که کعب، پیغمبر(ص) را به شمشیر (آلت قتّاله) و نیز به شمشیر هندی که آلت جنگی و کشورگشاییبود تشبیه نمود و آن تشبیه تعییبالنبی و نکوهشگری برای پیامبر(ص)به حساب میآمد و از نظر عقیدتی تشبیهی نازیبا بود؛ لذا پیامبر اسلام(ص) که هادی و راهنمای عالم بشریت است، به کعب آن شاعر فحل «و درضمن به شاعران امت اسلامی در هر عصر و زمان» با بیانش این چنین آموزش و تعلیم عقیدتی در سرودن اشعار داد.
آنگاه، پیغمبر(ص) به کعب اشاره کرد که در مصرع اول به جای «لَسَیف»، بگو «لَنُور» و در مصرع دوم به جای «من سیوف الهند»، بگو «من سیوف اللّه».[34] چون نور، علت و سبب وحدت است و «سَیفاللّه»، شمشیر منسوب به خداوند است و شمشیر منسوب به خدا برنده نیست مگر با اذن خدا. مانند خنجرِ دست خلیل برای ذبح اسماعیل که برّندگی نداشت و این تشبیه به «نور و سُیوفاللّه» تَهْذیبالنبی و ستایشگری پیامبر است و از نظر عقیدتی تشبیهی است زیبا و پسندیده و آن شعر پس از نقد عقیدتی رسول گرامی اسلام(ص) چنین خوانده میشود:
إِنَّ الرَّسُولَ لَنوُرٌ یسْتَضاء بِه
|
|
وَ صارِمٌ مِنْ سُیوفِ اللهِ مَسْلوُلُ[35]
|
به درستی که پیغمبر(ص) نوری است که به واسطه او روشن شده «اسلام» و شمشیری است از شمشیرهای خداوند که کشیده شده است.
انتقادعقیدتی حضرت محمد(ص) به کعب بن مالک شاعر
کعب بن مالک، در نزد پیغمبر اسلام این شعر را انشاء نمود و گفت:«مُقاتَلَنا عَنْ جِذْمِنا فی کُلِّ فَحْمَةٍ»؛ «ما کارزار میکنیم برای شرف قبیله خود».
رسول گرامی ایراد عقیدتی گرفت و فرمود: «لا تَقُلْ جِذْمِنا، وَ لکِنْ قُلْ مُقاتَلُنا عَنْ دینِنا»؛
مگو کارزار میکنیم برای شرف قبیله خود، بگو جنگ میکنیم برای شرف دین خود.[36]
و نیز پیام هشداردهنده امام هادی(علیه السلام) از مجلس شراب متوکل عباسی به شاعران مکتبی و خوانندگان مذهبی متعهد جهان اسلام و تشیع چنین ذکر شده است:
احضارامام هادی(علیه السلام)درمجلسشراب به دستورمتوکل عباسی
در سامرا متوکل عباسی جمعی از ترکان را به خانه حضرت هادی(علیه السلام) فرستاد که حضرت را بیاورند در بزم شرابش، حضرت را آوردند در قصر متوکل عباسی، متوکل جام شراب در دستش بود به آن حضرت تعارف کرد. آن حضرت فرمود: واللّه! شراب داخل گوشت و خون من هرگز نشده است. متوکل به آن حضرت گفت: باید برای من شعر بخوانی. حضرت فرمود: «اِنّی قَلیلُ الرّوایةِ لِلشِّعْر»؛ من چندان شعر نمیدانم متوکل گفت: چارهای نیست؛ باید شعر بخوانی.
شایان ذکر است که متوکل عباسی در مجلس شرابش به حضرت نگفت قرآن بخواند چون میدانست خواندن قرآن در نکوهش مجلس اوست؛ لذا حضرت هادی(علیه السلام) را مجبور به خواندن اشعار نمود تا به واسطه خواندن اشعار، مجلس شراب او به شادمانی برگزار گردد.
رجال کشوری و لشگری در آن مجلس منتظر عکسالعمل امام هادی(علیه السلام) در مقابل متوکل بودند. به نظر میآید دیدگاه و نظریه قلبی رجال کشوری و لشگری متوکل که در آن مجلس حاضر بودند چنین بود، که امام هادی(علیه السلام) میبایست از سه روش،یکی را انتخاب کند:
اول: در زشتی و پلیدی شراب مسکر، طبق موازین شرع، شعر قرائت کند.
دوم: در توصیف و تعریف شراب لذتبخش بهشتی اشعاری را قرائت کند.
سوم: اشعاری را که عرفاء صوفیه در آن، لفظ باده و شراب و مستی به توسط پسوند یا بدون پسوند جعل اصطلاح نمودند، قرائت کند.
امام هادی(علیه السلام) هیچ یک از سه روش را به دلایل زیر انتخاب و اتخاذ نکرد.
جواب اول: چون حضرت که رهبر جامعه بود اگر اشعاری در پلیدی شراب میخواند، متوکل غضبناک میشد و چنین برداشت میکرد که امام عمداً در حضور رجال کشوری و لشگری به نکوهشگری مجلس شراب او پرداخته و خواسته متوکل را در انظار آنان خفیف نماید و خواندن آن اشعار سبب قتل آن حضرت میشد و مهمتر، اینکه پیام نهی از منکر امام از بین میرفت.
جواب دوم: امام اشعاری را که در تعریف شراب پاک و لذتبخش بهشتی بود نخواند تا برای متوکل تداعی معانی نگردد و چنین برداشت نکند که امام توصیف شراب و ستایشگری مجلس او را نموده است.
جواب سوم: اشعاری که عرفاء صوفیه به عربی در آن لفظ باده و شراب و مستی به توسط پسوند یا بدون پسوند جعل اصطلاح نمودند نخواند. مانند این اشعار:
رق الزجاج و رقت الخمر فکانما خمر و لا قدح
|
|
فتشابها فتشاکل الامر و کانما قدح و لا خمر
|
چون فرضاً اگر چنین اشعاری در مجلس متوکل خوانده میشد، متوکل از اینگونه اشعار، صد در صد برداشت میخوارگی میکرد و برای او تداعی به شرابخوارگی دائمی میشد. و دیگر اینکه ممکن بود حاضران در مجلس چنین استنباط میکردند که جایز است با الفاظ باطل و قبیح، اعمال و افکار صحیح را وصف کرد یا بالعکس.
اهلآن مجلس منتظرشنیدن شعریبودند که امام میخواست بخواند
امام باید مردم جامعه را از افعال زشت و کردار ناپسند آگاهی دهد و به مقتضای زمان و مکان، امر به معروف و نهی از منکر کند، لذا بر خلاف نظر رجال مجلس متوکل عباسی، امام روشی را انتخاب فرمودند که مجلسیان هرگز گمان نمیکردند که امام چنین طریقی را اتخاذ فرماید. امام با خواندن اشعار آموزنده و هشداردهنده منسوب به جدش امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)، متوکل عباسی را از شرابخواری در آن مجلس منصرف و متنبه نمود، اشعاری را که حضرت هادی علیهالسّلام انشاء فرمودند چنین است:
1- باتُوا عَلی قُلَلِ الْأجْبالِ تَحْرِسُهُمْ 2- وَاسْتَنْزِلوُا بَعْدَ عِزّ مِنْ مَعاقِلِهِمْ 3- ناداهُمْ صارِخٌ مِنْ بَعْدِ دَفْنِهِمْ 4- أینَ الْوُجوُهُ الَّتی کانَتْ مُنَعَّمَةً 5- فَأفْصَحَ الْقَبْرُ عَنْهُمْ حینَ سائَلَهُمْ 6- قَدْ طالَما أکَلوُا دَهْراً وَ قَدْ شَرِبوُا
|
|
غُلْبَ الرِّجالْ فَلَمْ تَنْفَعَهُمُ الْقُلَلُ وَ أسْکِنوُا حُفَراً یا بِئْسَما نَزَلوُا أینَ الْأساوِرُ وَ التَّیجانُ وَ الْحُلَلُ مِنْ دوُنِها تُضْرَبُ الْأسْتارُ وَالْکَلَلُ تِلْکَ الْوُجوُهُ عَلَیها الدُّودُ تَنْتَقِلُ وَ أصْبَحوُا الْیوْمَ بَعْدَ الْأکْلِ قَدْ أکِلوُا
|
این اشعار که مشتمل بر بیوفایی دنیا و مرگ سلاطین و ذلت و خواری ایشان پس از مرگ است، امام هادی(علیه السلام) آن را خواند که متوکل از شنیدن این اشعار گریست.
به اندازهای که اشک چشمش ریش او راتر کرد و حاضرین در مجلس نیز گریستند، آنگاه متوکل چهار هزار دینار به حضرت هادی(علیه السلام) داد و با احترام او را روانه منزل کرد.[37]این درس بزرگ و دستورالعملی بود که امام هادی(علیه السلام) به شاعران و خوانندگان متعهد مذهبی که پیروان او هستند در هر عصر و زمان و مکان داد تا جوامع اسلامی، آن درس بزرگ الهی را فرا گرفته و نصبالعین خود نموده و به آن عمل کنند، و از اصطلاحات و استعارات و کنایات صوفیه راجع به «می، مستی، باده، مل، شراب، صهبا و غیره» که در اشعار، متداول شده پرهیز کنند، چون متصوفه از این طریق تهاجم و شبیخون فرهنگی را در ادبیات آیینی وارد نمودند، و استفاده از این الفاظ و اصطلاحات که منسوب به صوفیه است، به بیادبی در اجتماع تحریک مینماید و نیز این الفاظی که صوفیه برای مسلک خویش اصطلاح قرار دادند، مسمای آن در شرع مقدس اسلام نجس و حرام است.
می حرام است و نجس بیگفتوگو
|
|
کی برد پسوند وحدت قبح او؟
|
قابل ذکر است خمر و باده و شراب و غیره که در دار دنیا است، با شراب عالم بهشت اشتراک لفظی در اسم دارد نه اشتراک در معنا؛ چون اختلاف در حقیقت دارند، پس چیزی که اشتراک در لفظ دارد و مباینت در حقیقت و معنا، نباید آن را با یکدیگر مقایسه کرد، چون در بهشت هرچه هست لفظ آن با لفظ آنچه که در دنیاست یکی است ولی از حیث حقیقت کاملاً با هم فرق دارند چون مشترک لفظی در اسم هستند، نه مشترک معنوی.
ترجمهشعر امام هادی(علیه السلام) در مجلس متوکلعباسی
1-باتُوا عَلی قُلَلِ الْأجْبالِ تَحْرِسُهُمْ
|
|
غُلْبَ الرِّجالْ فَلَمْ تَنْفَعَهُمُ الْقُلَلُ
|
شب را بر بالای قلههای کوهها گذراندند، در حالی که مردان قوی هیکل و نیرومند از جان آنان حفاظت و پاسداری میکردند، ولی بیتوته «شب ماندن» در قلههای کوه برای آنان نفعی نداشت.
2- وَاسْتَنْزِلوُا بَعْدَ عِزّ مِنْ مَعاقِلِهِمْ
|
|
وَ أسْکِنوُا حُفَراً یا بِئْسَما نَزَلوُا
|
از آن بلندیها و اوج عزت «که داشتند» فرود آمدند و تنزل کردند و در چالههایی«به نام قبر» ساکن شدند، چه بد تنزل و فرودآمدنی بود!.
3- ناداهُمْ صارِخٌ مِنْ بَعْدِ دَفْنِهِمْ
|
|
أینَ الْأساوِرُ وَ التَّیجانُ و الْحُلَلُ
|
مورد خطاب و ندا واقع شدند از سوی فریاد زنندهای که این ندا را بعد از دفنشان سر میداد: کجاست دستبندها و تاجها و لباسهای نرم و دیبای شما؟.
4- أینَ الْوُجوُهُ الّتی کانَتْ مُنَعَّمَةً
|
|
مِنْ دوُنِها تٌضْرَبُ الْأسْتارُ وَالْکَلَلُ
|
کجا رفتند آن صورتهای در ناز؟ که «در مقابل آن صورتها، شخصیتهای لشگری و کشوری خضوع و خشوع میکردند» و غیر از آن «عظمت و جلالت»، سربندهای قیمتی و تاجها بر آن «سر و صورتها» زینت داده میشد.
5- فَأفْصَحَ الْقَبْرُ عَنْهُمْ حینَ سائَلَهُمْ
|
|
تِلْکَ الْوُجوُهُ عَلَیها الدُّودُ تَنْتَقِلُ
|
هنگامی که سؤالکنندهای بپرسد از قبر «درباره آن صورتها» قبر با زبان رسا و آشکار جواب میدهد: آن صورتها اکنون در دل قبر به گونهای است که کرمها روی آن رفت و آمد میکنند.
6- قَدْ طالَ ما أکَلوُا دَهْراً وَ قَدْ شَرِبوُا
|
|
وَ أصْبَحوُا الْیوْمَ بَعْدَ الْأکْلِ قَدْ أکِلوُا
|
به تحقیق چه مدت طولانی که آنها خوردند و آشامیدند و صبح کردند روز را بعد از آن خوردنها و امروز خوراک جانوارن هستند «اکنون در میان قبر گوشت بدن آنها خوراک جانوران در دل خاک شد، روزگاری «آکل»یعنی خورنده بودند و امروز «مأکول»یعنی قابل خوردن جانوران واقع شدند».
شعری را که امام هادی(علیه السلام) در مجلس متوکل عباسی خواند به فارسی سروده شده:
خُفتند شب به قلِّه که مانند، در امان در جای خود پس از همه عزّت، شدند پست وز بعد دفن، صوت منادی دهد ندا کو؟ چهرههای خرم و آراسته، به زیب بگشوده گور، کام به پاسخ، که چهرههاست دیری، چو کارشان خور و آشام بوده است
|
|
سودی نداشت، سلطه به کُهسار بهرشان وآنگاهیافتند به بیغولهای، مکان کو دستبند و حلّه و تاج گهرنشان؟ در پوششی به زیور و اکلیلها، نهان جایی که کرم خاک، به آن سو شود روان امروز طعمه حشراتاند، بعد از آن
|
استاد شهاب تشکری آرانی
لذا در مسأله اعتقادی اشعار، طبق رهنمودهای پیامبر اسلام(ص)و دستورالعملهای ائمه معصومین(علیهم السلام) و پیام هشداردهنده امام هادی(علیه السلام) از مجلس شراب متوکل عباسی با خواندن آن اشعار بیدارکننده و آموزنده، درس بزرگی به شاعران و خوانندگان مذهبی متعهد داده و نیز برای سرودن اشعار، تکلیف شاعران را روشن و برای خواندن اشعار، وظیفه خوانندگان متعهد مذهبی را واضح بیان فرمودند و راه هیچگونه عذر و بهانهای برای شاعران و خوانندگان مذهبی باقی نگذاشتند.
بنابراین شاعر متعهد مذهبی باید در سرودن اشعار آیینی و نیز شعرخوانی، براساس روش صحیح طبق موازین شرع مقدس بوده و افکار خویش را از وابستگی به فرهنگ بیگانه مخصوصاً فرهنگ مکتب متصوفه آزاد سازد و به افکار خویش طبق دستورات ائمه معصومین(علیهم السلام) در سرودن اشعار استقلال دهد که در غیر این صورت، اسیر افکار فرهنگ تهاجمی بیگانگان قرار خواهد گرفت.آنگاه به این شاعر، شاعر متعهد مذهبی نمیتوان گفت؛ لذا شاعر باید در سرودن اشعار آیینی با در نظر گرفتن مبانی ادبیات به سه قسمت توجه خاص داشته باشد:
قسمت اول: مبانی اعتقادی مکتب تشیع که آن، شناساندن معارف شیعی است که به واسطه سرودن آن اشعار، موجب تصحیح اعتقادات و تقویت و تحکیم عقاید مردم جامعه گردد؛ به ویژه در خداشناسی و شناخت اسماءاللّه، چون اسماءاللّه توقیفی[38] است.
قسمت دوم: تَوّلی وتَبَری که آن دو بخش است:
بخش اول تَوَّلی: طبق آیه: «قُلْ لا أسْئلکُم علیه أجْراً اِلّا الْمَوَّدَةَ فِی الْقُرْبی»،[39] باید اجر رسالت را به واسطه گفتن اشعار و ستایشگری ائمه معصومین(علیهم السلام) و ذکر مناقب و فضایل آن بزرگواران ایفا کند تا در ولایت و امامت اعتقادات مردم جامعه نسبت به آنان تقویت و تحکیم گردد و اشعاری بسراید که مطلوب آنان بوده و مبغوض آنان نباشد، تا بدین جهت تولای خود را عملاً نشان دهد.
مخصوصاً در شناخت اسماء ائمه معصومین(علیهم السلام) که آن اسماء نیز توقیفی است.
بخش دوم تَبرَّی: که به واسطه سرودن اشعار مراثی ائمه معصومین و اهلالبیت(علیهم السلام) و تذکر دادن ظلم و ستمی که از خلفای جور و عُمّال آنان به ائمه معصومین علیهمالسّلام وارد گردیده، نکوهشگری از خلفا نموده تا بغض جامعه را نسبت به آنان و ظالمین زمان تحریک نماید و بدین سبب تبری خود را به واسطه آن اشعار نشان دهد که معصوم فرموده: «:هَل الدّینِ اِلَّا الْحُبِّ وَ الْبُغْض».
تَوَّلی و تَبَرّی را باید از فرزدق شاعر آموخت که در مقابل ستمگر زمان از ولی و امام زمانش دفاع و ستایشگری نمود تا زندانی گشت، و آن داستان چنین است: هشام بن عبدالملک بن مروان پس از واقعه کربلا در یکی از سالها به مکه برای حج رفت. چون وارد مسجدالحرام شد ازدحام جمعیت مهلت نمیداد که هشام استلام حجر کند؛ لذا در کناری ایستاد. در این هنگام دید یک جوانی در طواف است ولی هر کجا میرود مردم به او راه میدهند و چون به حجرالاسود میرسد، همه به او احترام گذاشته و او را بر خود مقدم میدارند.یکی از اهالی شام از هشام پرسید: این جوان کیست که چنین مورد احترام مردم است؟ هشام تجاهل کرد و گفت: نمیشناسم او را. در آن موقع فرزدق، شاعر معروف آن جا ایستاده بود، گفت: ای مرد شامی! من او را خوب میشناسم. مرد شامی گفت: «مَنْ هْوَ یا اَبا فارِس». فرزدق گفت:
هذَا الَّذی تَعْرِفُ الْبَطْحاءِ وَطْأتَه هذَا ابْنُ خَیرِ عِبادِاللهِ کُلُّهم
|
|
وَالْبَیت یعْرِفه وَالْحِلّ وَالْحَرَم هذَا التَّقِی النَقِی الطّاهِر الْعلم
|
جامی: آن اشعار را به فارسی چنین سروده:
گفت: من میشناسمش نیکو آن کس است اینکه مکه و بطحا حرم و حِلّ و بیت و رُکْن و حطیم مروه، سعی و صفا، حَجَر، عَرَفات هر یک آمد به قدر او عارف قـُرةالــعَـیـن ســیدالـشـهـداسـت میوه باغ احمد مختار(ص) جد او را به مَسْند تمکین
|
|
زو چه پرسی؟ به سوی من کن رو زمزم و بُوقُبَیسْ و خیف و منی ناودان و مـقـام ابـراهیم طیبه، کوفه، کربلا و فرات بـر عـلـوم مـقـام او واقـف زهره شاخ و دوحهی زهراست لاله راغ حیدر کرار (ع) خاتمالانبیاست نقش نگین
|
هشام از شنیدن این اشعار، در غضب شد. دستور داد در عسفان بین مکه و مدینه فرزدق را زندانی کردند، اما امام سجادg دوازده هزار درهم برای فرزدق فرستاد. «این بود تَوَّلی و تَبَّری فرزدق شاعر».
قسمت سوم: امر به معروف و نهی از منکر است شاعر باید طبق حدیث نبوی که فرمود: «أِنّی بُعِثْتُ لِاُتَمِّمَ مَکارِمَ الْأخْلاق»، در سرودن پندیات کوشش نماید. تذکرات لازم را داده و از این راه، اخلاقیات جامعه را تقویت و تحکیم نماید تا از گروه آمرین به معروف و ناهین از منکر به شمار آید.
بالاترین موقعیت وموفقیت براییک شاعر و خواننده مذهبی متعهد، توجه به این تذکرات است اول تقویت و پاسداری از توحید و خداشناسی است که باید خداشناسی جامعه را به واسطه اشعاری که مطابق با عقیده و معارف شیعی است، بسراید که نقص جامعه ما، در عدم خداشناسی است، که همه چیزها بستگی به خداشناسی دارد و نیز شاعران باید از نامهاییکه از پیش خود یا به پیروی قدما در اشعارشان برای خداوند گذاردهاند که مخالف با آیات الهی و اسماءاللّه است، پرهیز نمایند، چون اسماءاللّه توقیفی است که خداوند تبارک و تعالی چنین فرموده:
وَ لِلّهِ الْأسْماءُ الْحُسْنی فَادْعوُهُ بِها وَ ذَروُ الَّذینَ یلْحِدُونَ فی أسْمائِه سَیجْزَوْنَ ما کانوُا یعْمَلوُن.[40]«: و برای خداوند است نامهای نیکو. پس بخوانیدش به آن نامها و واگذارید کسانی را که دشمنی میورزند و خدا را به نامهای دیگر میخوانند، به زودی جزا داده میشوند به آنچه که میکردند». و نیز خداوند متعال فرمودند:
أتُجادِلوُنَنی أسْماءٍ سَمَّیتُموُها أنْتُمْ وَ اباؤُکُم ما نَزَّلَ اللّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ.[41]
حضرت نوح به قوم و امتش گفت: آیا؟ مجادله و ستیز میکنید با من در نامهاییکه نام نهادید شما و پدران شما آن نامها را «برای خداوند» که فرو نفرستاده خداوند برای آن «نامها» هیچ حجت و دلیلی.
لذا هر نامی را که برای خدوند متعال و ائمه معصومین(علیهم السلام) میخواهیم در اشعار بگوییم باید دلیل و حجت شرعی داشته باشیم.
نام برای خداوند متعال به نام: نگارا، صنما، بتا، دلبرا، معشوقا و غیره مخالف با نص کلام اللّه است: «سُبْحانَ اللهِ عَمّا یصِفوُن»؛ لذا در کتاب توحید صدوق، ص 451،حدیث 12 چنین منقول است: حضرت رضا فرمودند: فَلَیسَ لَکَ أنْ تُسَمِیهُ بِما لَمْ یسَّمِ بِه نَفْسَهُ. «:جایز نیست برای تو، نامی را برای خداوند بگذاری که خداوند آن اسم را برای خود انتخاب نکرده.»
اسمهایی را که به زبانهای غیر عربی با آن خداوند یا صفات او را بازگو میکنند، هر کدام ترجمه یکی از نماد اسماء عربی خداوند متعال است، نه معنای واقعی آن در فارسی. مانند: نماد رحمن: بخشنده- نماد رحیم: مهربان- نماد رب: پروردگار. ولی هیچ اسمی را نمیشود ترجمه معادل واژه «اللّه» قرار داد، مگر به واسطه پیشوند یا پسوند همان طوری که امام هادی(علیه السلام) به غلام پارسی زبان خود فرمودند: «بار خدا» «چُونِ»؟(یعنی «آفریننده خدا»،چگونه است؟) فَقُلْتَ لَهُ «نیکِ» غلام گفت: نیک است. (بحارالانوار، ج 50، ص 131).
از باب مثال: چون واژه«ایزد و یزدان»،مخصوص مکتب زردتشتیان است، ترجمه و معادل آن در اسامی عربی خداوند متعال نیست.
شاهد مثال:
نی در خورِ مسجدم، نه در خوردِ[42] کُنِشت
|
|
ایزد، یا رب! گل مرا از چه سرشت؟
|
و نیز اسم و لقب و وصفی را که میخواهیم برای ائمه معصومین(علیهم السلام) بگذاریم، باید مجوز شرعی داشته باشیم. شاهد مثال: عنوان بصری خدمت حضرت صادق(علیه السلام) رسید و گفت: السّلام علیک یا «شریف». حضرت او را نهی کرد و فرمود: به من بگو یا ابا عبداللّه.[43] لذا قابل ذکر است که خداوند متعال در سوره حجرات، آیه 11، چنین فرموده: «بِئْسَ الْأِسْمَ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْأیمانِ».یعنی «بعد از ایمان آوردن، هیچ کس را به نام و لقب زشت مخوانید».
و نیز در تفسیر منهجالصادقین ذیل تفسیر این آیه، نقل میکند: «قال رسولاللّه(ص)مِنْ حَقِّ الْمُؤْمِنِ عَلی أخیهِ أنْ یسَمّیهِ بِأحَبِّ أسْمائِه اِلَیهِ. «:حقّ مؤمن بر برادر او این است که برادرش را به بهترین اسمی که او دوست دارد او را بخواند». و همچنین در وسائلالشیعه،ج 15،ص 124، حدیث 6: «عن جعفر بن محمد عن آبائه علیهمالسّلام أنّ رسولاللّهpکانَ یغَیرُ الْأسْماء الْقَبیحَةِ مِنَ الرِّجالِ وَالْبُلْدان. حضرت صادق(علیه السلام) روایت کرده از پدرانش به اینکه پیغمبر اسلام(ص) نامهای زشت مردان و شهرها و دهات را به نام نیک تغییر میداد.
لذا نامها والقابی مانند: امیر در میخانه، پیر میکده، پیر بتکده، پیر مغان، پیر دیر، پیر خرابات، یا امثال آنها و نیز القاب دیگری که صوفیه برای اقطاب خود جعل نموده و در اشعار از آن استفاده میکنند، اگر شاعر متعهد شیعی در سرودن اشعارش آن القاب را برای پیغمبرpیا برای ائمه معصومینb به کار برد و یا خواننده مذهبی متعهد، آن را برای اهلالبیتb بخواند، شاعر و خواننده مرتکب دو خطای بزرگ گردیده، اول پیروی از اصطلاحات و عقاید صوفیه نموده که مسلک آنان به اجماع علماء شیعه باطل است.دوم به واسطه استفاده از آن القاب برای ائمه هدی، اهانت به اهلالبیتb نموده و عصمت آنان را زیر سؤال برده که این عمل مبغوض آنان است، نه محبوب آنان. لذا خداوند تبارک و تعالی برای ایذاء مؤمن که مصداق آن ائمه معصومینb هستند، در سورهاحزاب آیه 57 و 58 چنین فرموده:
«أِنَّ الَّذینَ یؤذوُنَ اللّه وَ رَسوُله لَعَنَهُمُ اللّه فِی الدُّنْیا وَالْأخِرة» و نیز فرموده: «وَالَّذینَ یؤْذوُنَ الْمُؤمِنینَ وَالْمؤمِناتِ بِغَیرِ مَا اکْتَسَبوُا فَقَدِ احْتَمَلوُا بُهْتاناً وَ أثْماً مُبینا.»
ترجمه: به درستی که آنان که میرنجانند و اذیت میکنند خدا و رسولش را، لعنت کرد خدا ایشان را در دنیا و آخرت و برای ایشان عذابی خوارکننده است. و نیز فرمود: آنانکه میرنجانند مردان و زنان با ایمان را بدون آنچه که کسب کردند، پس به تحقیق متحمل شدند بهتانی و گناهی آشکارا.
لذا شاعر متعهد مذهبی باید بداند که اسماءاللّه و پیغمبر و نامهای
ائمه معصومین(علیهم السلام) توقیفی است. طبق ادله فوقالذکر، چنانچه برای خداوند یا پیغمبر یا ائمه معصومین(علیهم السلام) القاب و اسمی را بدون دلیل و حجت شرعی انتخاب کند و یا از این جهت پیروی از صوفیه کرده و در اشعار خود بیاورد و یا نیز خواننده مذهبی آن را بازگو کند، مرتکب گناه عظیم نابخشودنی گردیدهاند و باید بدانند که هر گناهی دو حکم دارد: «اول حکم فقهی- دوم حکم کلامی».
حکم فقهی و حکم کلامی دو مقوله جدا از هم هستند که برای روشن شدن اذهان جامعه، شاهد مثالی آورده و راه و روش توبه آن به شرح زیر بیان میگردد:
حکم فقهی و کلامی درباره سرقت و سارق:
حکم فقهی: پس از اثبات سرقت و شرایط آن، قطع چهار انگشت سارق لازم میشود.
حکم کلامی: پس از قطع چهار انگشت دزد، سارق باید از گناه سرقت، توبه کند تا خداوند او را ببخشد والا گناه عمل سرقت، بخشوده نخواهد شد.[44]
حکم فقهی و کلامی برای کسی که گفتار، شعر و نثر او مغایرت با مکتب تشیع داشته باشد:
حکم فقهی: کسی که آگاهانه یا ناخودآگاه، به واسطه «گفتار، شعر و نثر»، ولو به شطر کلمه، افکار و اعتقادات افراد شیعه را متزلزل نماید تا اینکه آن افراد کاملاً یا مختصر تمایلی به مسلک صوفیه یا مذاهب و مکاتب دیگر پیدا کنند، برای جبران آن گفتار و یا شعری که به اذهان و اعتقادات جامعه ضربه وارد کرده و عقیده آنان را سست نموده است، باید اشتباهات خود را «از گفتار یا اشعار»، برای منحرف شدگان «اعم از مرده یا زنده آنان» بازگو نموده و روش صحیح را به آنان تعلیم و ارائه دهد. چنانچه آنان از آن مباحث، قانع شده و آن را قبول نمایند و به اعتقادات اولیه خود برگردند، شخص منحرفکننده،«بریالذمه» میگردد؛ در غیر این صورت «مشغولالذمه« منحرفشدگان خواهد بود. و بزرگترین حقالناس اعتقادی نابخشودنی جامعه را به عهده خواهد داشت.
حکم کلامی: منحرفهکننده فوقالذکر پس از آنکه مسایل احکام فقهی را تمام و کمال انجام داد و به نتیجه مطلوب رسید،آنگاه باید از عمل انحرافکننده خود که به واسطه «گفتار، شعر و نثر» انجام داده، از آن گناه توبه و طلب بخشش نماید تا خداوند او را ببخشد و بیامرزد. چنانچه از آن عمل توبه نکند، گناه او بخشوده نخواهد شد.[45]
چون برای سرودن اشعار، شاعر باید از قانون ادبیات استفاده کند که یک قسمت آن، اصطلاحات، کنایات، استعارات، تمثیلات است که آنها به منزله ظرف هستند برای مظروفی که آن عبارت است از کلمات زیبا و نازیباییکه مورد نظر شاعر است، مانند: «گل و مل، صمد و صنم»، شاعر باید باعقل و دانش خود بداند برای آن ظرفهاییکه «اصطلاحات و استعارات» است از چه مظروفی باید استفاده کند، زیبا یا نازیبا؟[46] به آنچه که شاعر باید در ظرف «استعارات و کنایات» قرار دهد، مظروف میگویند که مظروف عبارت است از: عطر، گلاب، عود و غیره که در ظرف کنایات و استعارات قرار میگیرد.
شاعر مذهبی متعهد نباید از مظروفی استفاده کند که مسمای آن در شرع مقدس اسلام حرام باشد، مانند: باده، می، مل، صهبا، صبوحی، مست و مستی، شراب و غیره.مانند این اشعار:
گفتم: شراب و خرقه، نه آیین مذهب است آنچه او ریخت به پیمانه ما، مینوشیم هاتفی از گوشه میخانه دوش
|
|
گفت: این عمل، به مذهب پیر مغان کنم اگر از خمر بهشت است و گر از باده مست گفت: ببخشند گنه، میبنوش[47]
|
لذا شاعر و خواننده مذهبی باید بداند، دین ضابطه دارد. ضابطه دین، فلان شخص یا فلان شاعر نامی نیست که باید از او پیروی کند. ضابطه دین و مذهب تشیع، ائمه معصومین(علیهم السلام) هستند که امام صادق(علیه السلام) از این گونه مطالب و منکراتی که در آخرالزمان واقع میشود پیشگوییفرمودند. نهی امام صادق(علیه السلام) در توصیف شراب مسکر در مساجد چنین است:
حضرت صادق(علیه السلام) همراه موکب منصور بود که به حمران، در ذکر منکراتی که در آخرالزمان واقع میشود چنین فرمودند:
عن حمران قال: قال ابوعبداللّه(علیه السلام) ... رَأیتَ المَساجِدَ مُحْتَشِیة مِمَنْ لا یخافُ اللّه، مُجْتَمِعوُنَ فیها لِلْغیبَةِ وَ أکْلِ لُحوُمِ أهْلِ الْحَقِّ وَ یتواصَفوُنَ فیها شَرابَ الْمُسْکِر.[48] حضرت صادق(علیه السلام) به حمران میفرماید: دیدی مسجدها را که پر میشود از کسانی که از خداوند نمیترسند، جمع میشوند در مساجد برای غیبت نمودن و خوردن گوشت اهل حق [کنایه از غیبت کردن] و در مسجدها تعریف و توصیف شراب مستکننده مینمایند».[49]
شایان ذکر است «تعریف و توصیف شراب مستکننده را که از جانب شارع مقدس تحریم و نکوهشگری شده، بر منبر مساجد در لباس شعر به ستایشگری آن میپردازند:
چنین فرمود کشّاف حقایق زمانی میرسد کز فرط غفلت دگر از جهل، نزد شخص ساجد شرابی را که خالق داده زآن بیم شرابی را که مستی آفرین است شرابی را که در میخانه نوشند اگر از پیروان مصطفایی ز لفظ باده و صهبا بپرهیز نه تنها مستعار صوفیان است به ذهن خلق، میدر شعرخوانی
|
|
امام صادق آن قرآن ناطق: شود مسجد، مکانی بهر غیبت کنند اوصاف میرا در مساجد به قرآن کریمش کرده تحریم به شعر عارف و صوفی عجین است به شعرش در مساجد میفروشند وگر خواهان آل مرتضایی، مگردان آتش نفس هوس، تیز که در لفظ میو ساغر زیان است شود آری، تداعی معانی
|
***
حضرت صادق امام راستین هست در آخر زمان، از منکرات آن زمان بیشک زمان ما بوَد ساقی و جام و میو پیمانهها این شعار صوفیان غافل است تا ز طعن اهل ایمان وارهند میحرام است و نجس بی گفتوگو
|
|
در حدیث خود بیان سازد چنین در مساجد وصف و مدح مسکرات در لباس شعر، مدح میشود میفروش و میکش و میخانهها راهشان با حکم قرآن باطل است نام میرا باده وحدت نهند کی برد پسوند وحدت قبح او؟
|
خلفانیز توصیف شراب و باده را در شعر، معصیت و جرم میدانستند
خلیفه دوم (منتخب ابابکر)، عمر بن خطاب، شاعری را که توصیف شراب و باده در اشعارش مینمود، مرتکب به معصیت و جرم میدانست و حد بر او جاری میکرد تا آنجاییکه یکی از والیان او به نام نعمان بن علی بن نظله ـ استاندار استان نیسان از منطقه کشور عراق کنار شط العرب ـ که فقط در اشعار خود توصیف باده و وصف شراب نموده بود را احضار کرد و او نزد خلیفه قسم یاد کرد که من شراب و باده نخوردم فقط در شعر توصیف شراب نمودم، خلیفه دوم، از حد زدن بر او صرف نظر کرد ولی برای همیشه او را از استانداری عزل نمود و قسم یاد کرد که تو نباید استاندار و والی من باشی. «فَقالَ لَهُ عُمَر: أمّا عُذْرَکَ فَقَدْ دَرَأ عَنْکَ الْحَدّ وَ لکِنْ لا تَعْمَلْ لی عَمَلاً أبَداً، فَعَزْلَهُ وَ قالَ: وَاللّه لا عَمِلَ لی عَمَلاً اَبَداً».[50]
لذا شاعر باید از مفاهیمی به عنوان مظروف استفاده کند که مسمای آن ممدوح و محبوب شارع مقدس اسلام باشد. مانند: گل، گلاب، عطر، عود، عنبر، شراباً طهورا، و خَمْرٌ لِذَّةٌ لِلشّارِبین. و بداند که شراب، اضافه به طهورا و خمر، اضافه به لَذَّةٌ لِلشّارِبین گردیده که خداوند متعال از آن تعریف و تمجید مینماید که آن برای اهل بهشت است نه برای اهل دنیا. شاعر باید از این اصطلاحات پند بگیرد و با اشعارش، مردم را به بهشت سوق داده و تعریف از نعمت الهی در بهشت نماید، نه آنکه از اصطلاحات صوفیه استفاده نماید و بگوید خداوند هم در کلام مجید این اصطلاحات را آورده. شاعر باید بداند خداوند تعریف نعمتهای بهشتی نموده، ولی صوفیه با این الفاظ افراد شیعه را گمراه میکنند و فریب میدهند. شاعر متعهد مذهبی نباید پیرو صوفیه باشد که اگر هر چه بخواهد آن کلمات را توجیه کند، عذری است بدتر ازگناه. آیه کریمه میفرماید: وَ قُلْ لِعِبادییقوُلوُا الّتی هِی اَحْسَن.[51] ای رسول گرامی! به بندگانم بگو، سخنی بگویید که بهترین سخن باشد.
بهترین از نظر محتوی، بهترین از نظر طرز بیان، بهترین از جهت توأم بودن با فضایل اخلاقی و روشهای انسانی و لطافت در بیان و انتخاب بهترین کلمات. از این آیه چنین استفاده میشود که چون شعر در جامعه اثر عمیقی میگذارد، لذا شاعر متعهد مذهب، باید در سرودن اشعار آیینی که مولود فکری و ساخته ذهن اوست، دقت کامل داشته باشد که اشعار آیینی او در چهارچوب دستورات قرآن و عترت باشد.
حضرت صادقg فرمود: مَنْ أصْغی اِلی ناطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ وَ اِنْ کانَ ناطِقُ ینْطِقُ عَنِ اللهِ فَقَدْ عَبَدَاللّه وَ اِنْ کانَ ناطِقُ ینْطِقُ عَنْ اِبْلیس فَقَدْ عَبَدَ اِبْلیس.[52] «:اگر کسی گوش فرا دهد به «شعر یا سخن» گویندهای، به تحقیق او را پرستیده. اگر آن گوینده، شعر یا سخنی بگوید که خدا راضی باشد، آن شنونده خدا را عبادت کرده و اگر گوینده، شعر یا سخنی بگوید که شیطان از آن شاد گردد، شنونده شیطان را پرستیده و عبادت کرده.
آن راه دوزخ است که ابلیس میرود
|
|
بیدار باش تا پی آن راه نسپری
|
«سعدی»
شایان ذکر است، چون مستمعین و مخاطبین، وقت و عمر گرانبهای خود را برای گوش فرادادن مطالب در اختیار گوینده و خواننده میگذارند، طبق فرموده امام صادق(علیه السلام) اگر گفتار و اشعار آنان مورد رضایت خداوند متعال نباشد، تضییع عمر و اتلاف وقت مستمعین گردیده و این عمل گناه بزرگ و حقالنّاس و مَظْلَمه است و به واسطه اتلافِ وقت مخاطبین «مَشْغوُلُالذِمّه» میگردد، و باید آن گوینده یا خواننده یا شاعر در روز رستاخیر «فَاِذَا جآءَتِ الطّامَّةُ الْکُبری»، جوابگوییکایک مستمعین خود باشد که چرا عمر آنان را به اراجیفبافی و بطالت گذارنده است. و نیز پیغمبر اسلام(ص) فرمود: یا أباذَرْ ما مِنْ خَطیبٍ یخْطِبُ ألّا عُرِضَتْ عَلَیهِ خُطْبَتُه یوْمَ الْقِیامَةِ وَ ما أرادَ بِها.[53]«: یا اباذر! گویندهای نیست که «شعر یا سخنی» را بگوید مگر آن «شعر و سخن» عرضه میشود در روز قیامت بر او و از او سؤال میشود مقصد و منظور تو از این «شعر و سخن» چه بود؟.
و نیز پیغمبر(ص)فرمود: یا أباذَرْ أِنَّ الْکَلِمَةَ الطَّیبَةِ صَدَقَة. «: یا اباذر! به درستی که کلمه نیکو و پاکیزه، صدقه است «اعم از شعر و یا نثر»[54].
لذا شاعر مذهبی متعهد در سرودن شعر، و خواننده مذهبی در خواندن اشعار، باید از کلمات و اصطلاحات مکتب صوفیه پرهیز نماید و از اصطلاحات و کلمات نیکو و پسندیده مکتب تشیع استفاده کند برای تحکیم و تقویت عقاید و معارف مردم جامعه، تا طبق حدیث نبوی(ص) هر کلمه و گفتار و شعر او، برای او صدقه محسوب گردد نه مظلمه. بدین مناسبت شاعر مذهبی متعهد، و خواننده اشعار آیینی، با بیان اشعار توحیدی و ولاییخود، حافظ و پاسدار اصول و فروع دین هستند و کار آنان از عمل شخص مجتهد جامعالشرایط مشکلتر و سختتر است؛ زیرا مجتهد طبق ادله اربعه در احکام، فتوا صادر میکند، ولی بعضی از شاعران بر اساس قواعد ادبیات ولی بدون تفکر و تعقل و تفکر و عاری از معارف و اعتقادات مکتب تشیع و بدون اطلاع از تاریخ صحیح، مولود ذهنی و ساخته و پرداخته فکری خود را عجین با اصطلاحات صوفیه نموده و به مردم عرضه و تحمیل مینماید، و نیز خواننده اشعار مذهبی بدون دقت نظر و آگاهی از مسایل مکتب تشیع، آن اشعار را ناآگاهانه برای مردم بازگو میکند، که این عمل گناهی است عظیم که امیرالمؤمنین علیg فرموده است: ألراضی بِفعْلِ قَوْمٍ کَالدّاخِلِ فیهِ مَعَهُمْ وَ عَلی کُلِّ داخِل فی باطِلٍ أِثْمانِ أِثْمُ الْعَمَلِ بِه وَ أثْمُ الرِّضا بِه.[55] «: کسی که به کار گروهی و قوم و طایفهای خوشنود باشد، مانند آن است که با ایشان در آن کار همراه بوده و بر هر کننده کار باطل و ناصواب دو گناه است یکی گناه به جا آوردن و دیگری گناه رضا و خشنودی به آن کار،چون راضی بودن به کار زشت، مستلزم دوست داشتن آن است.
لذا شاعر متعهد مذهبی و خواننده آیینی باید بداند اگر اسمی، لقبی، کنیهای مطلبی، کلمهای، اصطلاحی، گفتار و کرداری را بنا به خواسته هوای نفس خویش برای خداوند یا ائمه معصومین علیهمالسّلامیا مؤمنین به کار برد و یا غزلیاتی نامناسب شأن ائمه بخواند و یا در اشعار، آن را بیان نماید که مولود فکری و ساخته ذهنی او بوده، نه از طریق مکتب وحی، و یا اگر در مدیحهسراییو مرثیهگویی،اشعار مبتذل و ضعیفی را نسبت دهد به ائمه معصومین(علیهم السلام) ، و به جامعه تحویل دهد و یا سبک نامناسبی را در اشعار و خواندن به کار برد که مغایرت با مبانی معارف مکتب شیعه اثنی عشری داشته باشد، سنت و روش نازیباییرا به عنوان الگو و سرمشق برای آیندگان در جامعه شیعیگذارده است که هر کس پیروی از آن بنماید تا روز قیامت گناهش به عهده او خواهد بود که امیرالمؤمنین(علیه السلام) و موسی بن جعفر(علیه السلام) چنین فرمودند:
مَنْ أِسْتَنَّ بِسُنَّةٍ سَیئَة فَعَلَیهِ وِزْرُها وَ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِها مِنْ غَیرِ أنْ ینْقُصَ مِنْ اَوْزارِهِمْ شَییی.[56]«: کسی که روش و سنتی را بگذارد [در جامعه] به روش زشت و نازیبا، به عهده اوست گناه آن، و گناه کسانی که به آن عمل کنند بدون اینکه از گناه عملکنندگان چیزی کم شود.
لذا بر خوانندگان متعهد مذهبی لازم و ضروری است که اشعاری را که بخواهند برای مردم بخوانند، از هر شاعری که باشد، باید به بیت به بیت آن دقت نظر داشته باشند و معانی آن را بدانند که اگر در بیتی از ابیات آن، لغات و اصطلاحات نامأنوس و مستهجن، به ویژه اصطلاحات مکتب صوفیه بود که مغایرت با معارف و اعتقادات شیعه امامیه داشت از آن پرهیز نمایند و برای جامعه بازگو نکنند.[57] ولیکن از آن اشعار، بهترین آن را انتخاب نمایند و برای مردم بازگو کنند، که خداوند متعال در سوره زمر، آیه 20 چنین دستوراتی را گوشزد جامعه نموده:
فَبَشِّرْ عِبادِالَّذینَ یسْتَمِعوُنَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعوُنَ أحْسَنَهُ اوُلئِکَ الَّذینَ هَدیهُمْ اللّهُ وَ اوُلئِکَ هُمْ اوُلوُا الْألْبابِ.«:ای رسول گرامی! پس مژده ده بندگان مرا آنانکه میشنوند سخن را پس پیروی میکنند بهترین آن را، آنها کسانی هستند که خدا هدایت کرد ایشان را و آنانند صاحبان عقل و اندیشه.
راه سرودن و خواندن اشعار آیینی را ائمه معصومین(علیه السلام) برای جامعه تعیین نمودند. انتخاب آن با شاعران و خوانندگان متعهد مذهبی است.
امامصادق(علیه السلام) اشعار «کمیت» را نقد اعتقادی نمود
عن یونس بن یعقوب قال: أنْشَدَ الْکُمَیت أبا عَبْداللّه(علیه السلام) شِعْراً فَقالَ: أخْلَصَ اللّهُ لیهَوای فَما أغْرَقَ نَزْعاً وَ لا تُطیشُ سَهامی. «: خدا پاک کند دوستی مرا برای شما آنطور که زه کمان را ناکشیده بر هدف زنم» فَقالَ اَبُو عَبْدِاللّه: لا تَقُلْ هکَذا «فَما أغْرَقَ نَزْعاً» و لکن قل: «فَقَدْ أغْرَقَ نَزْعاً وَ لا تُطیشُ سَهامی»[58].«: چنین مگو آن طور که زه را ناکشیده به هدف زنم، بگوهر آینه زه کمان را تا پایان کشیده به نشانه زنم و تیرم خطا نکند.
شاید منظور «کمیت» از سرودن این مصرع:«زه را ناکشیده به هدف زنم» این بود: همانگونه که میخواهم بدون قصد، زه کمان را ناکشیده، تیر به هدف برسد، همانگونه بدون قصد و هدف و تفکر هر آنچه راکه در مدح اهلالبیت(علیهم السلام) میگویم، درست و صحیح بوده و با واقعیت مطابقت کند؛ لذا حضرت صادق(علیه السلام) «کمیت» را از این گفتار نهی کرد و فرمود: «لا تَقُلْ هکَذا» این طور مگو، و شاید نهی امام(علیه السلام) برای این است که اگر شاعری بدون قصد و تفکر و نداشتن شناخت کافی از شأن امامت شعر بگوید، سروده او یک نوع بی اعتناییو بیتفاوتی به مقام ولایت بوده و گناه بزرگی را در مدیحهسرایی مرتکب شده است که سرودن اینگونه اشعار،اظهار محبت نیست، بلکه «توُصیفِ مالا یرضی صاحِبُه» بوده و همچنین نشانگر این است که شاعر اطلاع کافی از معارف شیعه ندارد، آن وقت است که در سرودن شعر برای مدح امام، یا مبالغه و غلو میکند «که شایسته و مطلوب امام نیست» و یا به دروغسراییمیپردازد «که مبغوض امام است نه مطلوب او» و اینگونه شعرسرایییک نوع افراط و تفریط است.
امام صادق(علیه السلام) فرمود: لَعَنَ اللّهُ مَنْ قالَ فینا مالا نَقوُلُ فی أنْفُسَنا[59] «: خداوند لعنت کند کسی را که در حق ما بگوید چیزی را که ما آن را برای خویشتن نگفته باشیم». هدف امام صادق(علیه السلام) از آن نهی و انتقاد، تصحیح اعتقادات و تقویت عقاید شاعر و مردم جامعه نسبت به مقام و منزلت ائمه معصومین(علیه السلام) است، لذا نهیای که امام فرمود: «لا تَقُلْ هکَذا»، شاید از این جهت است که شاعر در مقدمات سرودن مدح اهلالبیت(علیه السلام) باید مقام حقیقی، حقوقی و مرتبت ولایت و امامت و شأن و منزلت خلیفةاللهی ایشان را بشناسد و آگاهی به معارف شیعه پیدا کند تا بتواند درباره معصومین(علیهم السلام) ستایشگری کند، وگرنه بدون در نظر گرفتن معارف ائمهb(علیهم السلام) ، شاعر باید بداند آنچه را میسراید، مولود فکری و ساخته ذهن اوست، نه مدح اهلالبیت(علیهم السلام) ، چون گاهی شاعر مطالب افسانهای و ساختگی ذهنی خود را در لباس واقعیت جلوه میدهد که ظنّیات اوست، ولی به مرور زمان آن ظنیات برای جامعه به صورت یقینیات جلوه مینماید؛ لذا امام صادقg که هدایتگر جامعه است «کمیت» را از آن گفتار نهی میکند و میفرماید: «لا تَقُلْ هکَذا». شایان ذکر است، حضرت صادقg گاهی دعاییرا که به شخصی تعلیم میداد آن شخص کلماتی را از خود به آن دعا در حضور حضرت اضافه مینمود و یا در شماره آن کم و زیاد میکرد، در همان لحظه مورد خطاب و عتاب آن حضرت قرار میگرفت و حضرت به آن شخص به طور امر میفرمود: «قُلْ کَما أقوُلُ لَکَ» بگو همان طوری که ما برای شما میگوییم.[60] چون اگر طبق دستور ائمه معصومین(علیهم السلام) دعا و اذکار خوانده نشود و یا بر الفاظ و تعداد آن دعا، کم و زیاد گردد، خواندن آن دعا نتیجهای ندارد و اثربخش نیست.
شاهد مثال: اگر شما با شخصی بخواهید تلفنی صحبت کنید، و شماره آخر تلفن او 4 باشد ولی شما اشتباهی شماره آخر را 3 و یا 5 بگیرید، در جواب شما میگویند شماره تلفن را اشتباه گرفتید؛ لذا باید شماره حقیقی را که 4 بوده بگیرید تا نتیجه حاصل گردد و موفق شوید. «تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل».
پس از شرح فوق به لحاظ اهمیت موضوع بر آن شدیم تا احادیث کوتاه ولی مُتقن و مبرهن از ذوات مقدسه معصومین(علیهم السلام) را با توضیح اندک برای تنویر ذهن مخاطبین گرامی به این بخش از مقدمه اضافه نماییم؛ باشد مشمول رضایت خدای متعال و ایضاً پیامبر بزرگ اسلام و فرزندان گرامیاش قرار بگیرد.
شناختحق وباطلچگونه است؟
قال علیg: اِنَّ الحَقَّ وَ الْباطِلَ لا یُعْرفانِ بِاَقْدارِ الرِجال، اِعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَهُ وَ اِعْرِفِ الْباطِلَ تَعْرِف اَهْلَهُ.
«شناخت حق و باطل، به قدر و منزلت و بزرگی اشخاص معلوم نمیشود. «اول باید» حق را بشناسی تا اهل حق را بشناسی «و بعد باید» باطل را بشناسی تا با این شناخت اهل باطل را بشناسی»
ملاکحق را چگونه باید بشناسیم؟
ملاک حق: کسانی که از دستورات خاتم انبیاء(ص) و ائمه معصومین(علیهم السلام) پیروی مینماید و نیز اندیشه و افکار آنان را ترویج میدهند، و عمل آنان مورد پسند و خشنودی ائمه معصومین(علیهم السلام) قرار میگیرد به آنان اهل حق گویند. «فَاالْحقُّ مَا رضیتُمُوهُ».[61]
ملاکباطل را چگونه باید بشناسیم؟
ملاک باطل:باطل، پیروی کردن از مکاتب و مسالک غیر مکتب ائمه معصومین(علیهم السلام) است. باطل آن است که عمل به آن اهلالبیت(علیهم السلام) را به خشم درآورد و مورد غضب اهل بیت(علیهم السلام) باشد. به اشخاص عامل، اهل باطل گویند. «وَ الْباطِلُ مَا اَسْخَطْتُمُوهُ».[62]
لذا امام هادی(علیهم السلام) درباره صوفیه میفرماید: وَالصُّوفیَه کُلُهُمْ مُخالِفینا[63]. «: تمام صوفیه مخالف ما هستند». ما میدانیم آنان اهل باطل هستند، پس ما باید از اصطلاحات آنان هم اجتناب و دوری گزینیم و در اشعار، آن اصطلاحات و واژهها را نیاوریم.
حضرت باقر (علیهم السلام) در فصول الْمُهِمَّه، ص 203 میفرماید:
قال ابو جعفر(علیهم السلام): کُلَّما، لَمْ یَخرُجْ مِنْ هذاالبیت فَهُوَ باطِلٌ. «: آنچه که امر دین است، از این خانه خارج نشده باشد باطل است.چه امر عبادی باشد، چه امر کسبی.»
ناراحتیامام زمان عجل الله تعالی فرجه از شیعیان اسمی
امام زمان عجل الله تعالی فرجه در پاسخ به نامه محمد بن علی فرمود:
«یا محمد بن علی! قَدْ آذَانَا جُهَلَاءُ الشِّیعَةِ وَ حُمَقَاؤُهُمْ وَ مَنْ دِینُهُ جَنَاحُ الْبَعُوضَةِ أَرْجَحُ مِنْهُ[64]».
(:ای محمد بن علی! ما را شیعیان نادان و احمق آزار میدهند، کسانی که پرِ پشه بر دین آنها برتری دارد).
چراامام زمان بسیار ناراحت است از شیعه اسمی؟
اینکه مردم در زمان غیبت، نه طبق قرآن و احادیث و نه به تقلید از مجتهد جامعالشرایط عمل میکنند، بلکه به میل خود رفتار میکنند. بهخصوص شاعران مذهبی که ایشان در سرودههای خود، پیرو مولود فکری خود میباشند و از این رو است که مداحان و ذاکران آیینی نیز در انتخاب شعر به مضامین و مفاهیم اشعار توجهی ندارند و به میل و خواستههای خود، انتخاب شعر دارند، هرچند بر خلاف عقیده مکتب شیعه باشد؛ چراکه آشنا بر علم کلام نیستند و اطلاعات مذهبی ندارند و از این جهت است که به راه خطا میروند.
کتاب رساله عروةالوثقی مسأله اوّل میفرماید:
«یَجِبُ عَلَی کلِّ مُکَلَّفٍ فی عباداتِه و مُعَامِلاته أَنْ یَکُونَ مُجْتَهِداً او مُقَلِّداً او مُحْطاطا». واجب است بر کسیکه تکلیف شده در عبادات و معاملات خود یا مجتهد باشد یا مقلد یا عمل به احتیاط نماید؛ لذا شاعر مذهبی در سرودن شعر و مداح و ذاکر آیینی و عاشورایی در انتخاب اشعار برای مستمعین اگر آنرا عبادت محسوب میکند و یا کسب میداند باید از مرجع تقلید خود کسب تکلیف و اجازه بگیرد وگرنه اعمال او بیهوده و باطل است.
قال الصادق(علیه السلام): کَذِبَ مَنْ زَعَمَ اِنَّهُ مِنْ شیعَتِنا وَ هُوَ مَتَمَسّکَ بِعُرُوَةِ غَیْرِنا. وسائلالشیعه، ج 18، ص 86. دروغ میگوید آنکه خود را از شیعیان ما پنداشته و در عین حال تمسک به غیر ما جسته،رو به سوی غیر ما مینماید لذا شاعران مذهبی در سرودن اشعار و مداح و ذاکر آیینی و عاشورایی در انتخاب اشعار باید متوجه حدیث فوق باشد که بر خلاف فرموده امام صادق(علیه السلام) عمل نکند.
امام باقر(علیه السلام) در اصول کافی،ج اول، ص 104، حدیث 5 میفرماید:
اِذا حَدَّثْتُکُمْ بِشَیْیءٍ فَاسْاَلوُنی عنه مِنْ کتابِ الله[65]. «: زمانی که من از چیزی برای شما سخن میگویم، از من سؤال کنید از آن مطلب که با کدام آیه قرآن مطابقت میکند.
با بیان امام باقر(علیه السلام) حساب و تکلیف شاعران مذهبی و مدّاح و ذاکر آیینی و عاشورایی روشن است که چه وظیفه و تکلیفی دارند.
اگر اشعار شاعران مذهبی و اشعار منتخب مدّاح و ذاکر آیینی و عاشورایی با تاریخ صحیح و روایات مُوَثَّق و مَقتلِ صحیح مطابقت کرد، مشکلی نیست و اگر تطبیق نکرد مولود ذهنی و فکری خود را به رشته نظم کشیده است که آن مطالب مبغوض اهلالبیت(علیه السلام) است نه محبوب آنان.
شاعر باید اول امام را به خوبی بشناسد. بعد از شناخت، برای آن مولا شعر بسراید که پیغمبر(ص) فرمود: مَنْ ماتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ اِمامَ زَمانِهِ ماتَ میتةالجاهلیة.[66] «: هر کسی که بمیرد و امام زمان خود را نشناسد، به مرگ مردم زمان جاهلیت مرده است».
پس باید شاعر مذهبی در سرودن شعر و مداح آیینی در انتخاب شعر اول ائمه معصومین(علیهم السلام) را بشناسد بعد برای آنان طبق روایات صحیح شعر بسراید.
قرآن هم به این اشاره: «وَ مَنْ یتَبَدَّلِ الْکُفْرَ بِالْإیمانِ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبیل».[67]
«: و هر کس که ایمانش را به کفر مبدل نماید بدیهی است که از راه مستقیم گمراه شده است».
قابل ذکر است که کسی را به علت ارتکاب گناهی مانند شرابخواری و قمار بازی و غیره نمیتوان کافر نامید. بلکه آنچه که موجب کفر انسان میشود، فساد در عقیده اوست. شاعر اگر اشعاری را بسراید که ضد عقیده مکتب تشیّع باشد، فساد در عقیده مستمع وارد نموده و باید جوابگو باشد در محضر عدل الهی. و آن اشعار را توجیح نمیتوان کرد.
شناخت امام بسیار مشکل است.لذا امام صادقg در عللالشرایع، باب 141، حدیث 2 میفرماید:
نَحْنُ أَهْلُ الْبَیتِ لَا یقَاسُ بِنَا أَحَد و لا له مِثلٌ و لا نظیرٌ.
«: ما اهل بیت را با هیچ کس قیاس نکنید،چون برای امام مثلی و نظیری نیست».
ما نباید ائمه معصومین(علیهم السلام) را با انبیاء مقایسه کنیم، به ویژه ائمه را با حضرت یوسف(ع) مقایسه نکنیم. نگوییم یوسف زهرا. مخصوصاً حضرت موسیبن جعفر(علیه السلام) و یا امام زمان(عجلاللهتعالیفرجهالشریف) را نگوییم یوسف زهرا.
شایان ذکر است، حضرت رسول(ص) و امام صادق(علیهم السلام) دو مطلب مهمی فرمودهاند که برای شاعران مذهبی و مدّاحان و ذاکران آیینی و جامعه مردم بسیار ارزنده است که باید آن را آویزه گوش نمایند و مانند آیینه همیشه روبهروی خود نگه دارند تا الگو برای آنان باشد. در سرودن شعر و یا انتخاب اشعار، پیغمبر اسلام(علیهم السلام) و امام صادق(علیه السلام) چنین فرمودند: مطالبی که از ما به شما میرسد با قرآن تطبیق دهید، اگر مطالب ما مطابق با قرآن بود، قبول نمایید و اگر مطابقت نکرد، آن را به دیوار بزنید. «یعنی قبول ننمایید».[68]
وَرَدَ عن رسولالله(علیه السلام): اذا جاء کم عنی حدیثِ فَاعْرِضُوهُ علی کِتابِ الله فَما وافِقَهُ فَاْقَبلوُه و ما خالفه فاضربوه به عرض الحائط.[69]
این چنین گفتار از پیغمبر است گفتهام را، عرضه بر قرآن بدار
|
|
آن که بر خلق خدا، او رهبر است گر مخالف شد بزن آن بر جدار
|
عن ابیعبدالله(علیه السلام) قال: خَطَبالنبی(ص) بِمنی فَقالَ اَیهاالناسَ ما جاءَکُمْ عَنی یُوافِقُ کِتابالله فَانَا قُلْتُهُ و ما جاءَکُمُ یُخالِفَ کِتابَالله فَلَمْ أَقُلَهُ.[70]
امام صادق(علیه السلام) فرمود: پیغمبر(ص) در «مِنی» خطبه خواند و فرمود: ای مردم! هر چه از قول من به شما رسید و موافق با قرآن بود گفته من است و آنچه به شما رسید و مخالف با قرآن بود، گفته من نیست.
گفت پیغمبر به امت این سخن: بود با قرآن موافق، کن قبول
|
|
گر حدیثی گفته شد از سوی من گر نباشد، نیست از قول رسول
|
عن ابیعبداللهg: ما لَم یُوافِق مِن الْحَدیث القرآن فَهُوَ زُخْرُف.[71]
این بیان حضرت صادق بوَد گر ندارد قولم از قرآن فروغ
|
|
این چنین گفتار آن ناطق بوَد نیست از من، جملهاش باشد دروغ
|
و نیز در کلام الهی این مطلب آشکار است:مَا یَلْفِظُ مِنْ قولٍ اِلاّ لَدَیْه رقیبٌ عتید. «:هیچ لفظی از زبان خارج نمیشود [و به صفحه کاغذ نوشته نمیشود] مگر ملک مقرب الهی آن را ثبت و ضبط مینماید».
لذا شاعر مذهبی که میخواهد شعری را بسراید و یا مدّاح و ذاکر آیینی و عاشوراییکه میخواهد شعری را انتخاب کند، باید طبق قرآن کریم و احادیث مُوَّثق و تاریخ و مَقتل صحیح باشد و از اصطلاحات بیگانگان پرهیز نماید، به ویژه اصطلاحات صوفیه وگرنه باید در محضر عدل الهی، تمام کلماتی را که میسراید و میخواند، جوابگو باشد.
بدیهی است که منظور و مقصود از ابراز این مطالب در این مقدمه، تقویت اصطلاحات اعتقادی و معارف مکتب تشیع و حذف بعضی از اصطلاحات نامأنوس و مستهجن و مبتذل مکاتب غیر اسلامی و مسالک و مذاهب غیر شیعی در ادبیات به ویژه در اشعار آیینی است. به خصوص که باید از اصطلاحات صوفیه پرهیز نماییم.
در پایان سخن، از اطالِه کلام پوزش میطلبم و چون این نوشتار، بحث اعتقادی و معارفی است راجع به اشعار آیینی از بیان معصومین(علیهم السلام) که آن گمشدهای بود متعلق به جامعه اسلامی که قرنها در لابهلای کتب تاریخی و اسناد رواییپنهان بوده و در طول سالها مطالعه آن را یافتم، لذا بر خود لازم دانسته به حکم ضرورت وظیفه دینی به جای پیشگفتار برای جامعه کنونی آن را بازگو نمایم، تا هر کسی گمشده دیرینه خود را از این مبحث آیینی دریافت نماید.
لذا شاعر مذهبی و آیینی و عاشورایی باید اعتقادات مکتب خود را دانسته و خوب بفهمد. مانند: توحید، نُبُوّت، معاد، عدل، امامت و نیز از مکاتب و مسالکی که ضد مکتب تشیع است مانند مکتب اشاعره و متفوضه و مسلک صوفیه و صوفیمدار پرهیز نموده و از این مسایل و مباحث ضدشیعه امامیه مانند: جبر، تفویض، تشبیه، تعطیل، حلول، اتحاد، قیاس، تناسخ، تجسم، تجسّد، صلح کل، وحدت وجود، غلو و اصطلاحات آنان و ... اطلاعات کامل داشته باشد و همچنین از مباحث امر به معروف و نهی از منکر آگاه باشد و بر مطالب ستایشگری و نکوهشگری به طور کامل مطلع باشد تا بتواند راه را از چاه، سره را از ناسره، صحیح را از ناصحیح تشخیص داده و نیز از ادبیات سلطنتی مانند: پادشاه، شاه، شهزاده و ... و از ادبیات زرتشتی مانند: ایزد، یزدان و... و از ادبیات مسیحیت مانند: اقانیم ثلاثه «پدر، پسر، روحالقدوس» و از ادبیات دیگر مکاتب و مسالک مانند: تصوف و اصطلاحات آنان مانند: می، باده، شراب، صراحی و ... مطلع باشد. چون استفاده از آن اصطلاحات سبب میشود اشعار التقاطی[72] بگوید که آن اشعار علیه مکتب تشیع مورد غضب خدا و اهلالبیت (علیهم السلام) است نه محبوب آنان و آگاه باشد تا با اینگونه اشعار، انحراف فرهنگی در اعتقادات عموم مردم وارد نگرداند.به ویژه افکار خالی از زمینه مذهبی و آیینی نوجوانان را تخدیر و مخدوش نسازد و نیز با اینگونه اشعار، شاعران را تشویق به ترویج اشعار التقاطی نگرداند.
لذا شاعر باید بدون مدرک روایی و سند تاریخی صحیح، شعر نگوید. چون اگر غیر از مطالب فوق و تفکر و تعمق در آن، شعر بسراید، مولود فکری خود را بر جامعه تحمیل نموده نه حقیقت امر را و ترویج غیر شریعت حقه امامیه نموده است. شایان ذکر است که برخی از اصطلاحات و کلماتی که جایگاهی در اشعار و نظم و نیز مکتب تشیع ندارد به نظم درآمده تا برای پیروان مکتب شیعه امامیه، روشنگری افکار حاصل کند تا از استفاده آن پرهیز نمایند.
خلاصۀ سخنِ رهبران دین این است
|
|
|
|
که شعر نغز سرودن، اصول آیین است[73]
|
|
چنین بگفت علی بهر شاعران در شعر
|
|
|
|
مِلاک امر شما در سرودهها دین است
|
|
|
|
|
***
چنین فرمود کَشّافِ حقایق زمانی میرسد کز فَرطِ غفلت دگر از جهل، نزد شخصِ ساجد شرابی را که خالق داده زآن بیم شرابی را که مستی آفرین است شرابی را که در میخانه نوشند اگر از پیروانِ مصطفایی ز لفظ باده و صهبا بپرهیز نه تنها مستعار صوفیان است به ذهن خلق، مِی در شعر خوانی در آیین آنچه خود غیر مُباح است مُسَمّای هرآنچه کاو حرام است بوَد باده حرام، ای بادیانت! سگ و خوک و شغال و خون به ظاهر مِی و باده، شراب چند ساله به دستور امامت کن تو ادراک بوَد پسوند صوفی دام مُهلک کز این پسوندها ره میشود گم که فتوای مراجع این پیام است اگر هستی تو در خط امامت چنان در راه دین باید بکوشی اگر خواهی بهشتی عطر و عنبر امام، عطر آفرین، روی زمین است گلاب و عطر و نافع، عود و عنبر گلستان و گل و طوبی و کوثر بدان، این اصطلاح شیعیان است مگیر از اصطلاح صوفی امداد مِی و باده که باشد مستیآور بدان کاین گفته، امر هر امام است
|
|
امام صادق، آن قرآن ناطق[74] شود مسجد مکانی بهر غیبت کنند اوصاف میرا در مساجد به قرآن کریمش کرده تحریم به شعر عارف و صوفی عجین است به شعرش در مساجد میفروشند وگر خواهان آل مرتضایی، مگردان آتش نفس هوس، تیز که در لفظ میو ساغر، زیان است شود آری، تَداعی معانی برای صوفیه خوش اصطلاح است به نزد صوفیان نیکوکلام است کجا قبحش بَرَد پسوند وحدت؟ نگردد با قرینه هیچ طاهر شود طاهر ولی با استحاله نمیگردد شراب و باده خود پاک نما هُشیار، مردم را یکایک به بیراهه روند ابنای مردم ز صوفی، پیروی کردن حرام است بزن بر جان دل، عطر ولایت که تا شهد ولایت را بنوشی مطیع امر حق باش و پیمبر گلاب عرشده بر مؤمنین است مقام و مسجد و محراب و منبر ریاحین و عبیر روحپرور از آن کن استفاده، بیزیان است نباشد راه صوفی راه ارشاد نباشد در خورِ شأن پیمبر ز صوفی، پیروی کردن حرام است
|
عنوانعشق
بوَد عشق از فریب شاعرانه و شاعر عشق را کرده بهانه سرور شاعران، عنوان عشق است چه عشقی هست کاو سرباز دارد گهیجانباز او، عنوان عشق است به یکجا خار عشق و کار عشق است بدان از عشق در علم درایت کجا تصدیق عشق، ای نیکامجد! ائمه دوستدار متقیاند
|
|
معمّایی و رمزی ماهرانه[75] که سازد اصطلاحی جاودانه ملاک دینشان فرمان عشق است گه و گاهی هم او جانباز دارد گهی سربازِ وی، سلطان عشق است دگر جا یار عشق و دار عشق است نباشد هیچ تأیید از روایت رسیده در خبر از آل احمد؟ بَری از لفظ عشق و عاشقیاند
|
عنوانشاهی
بدان الفاظ شاهنشاه و هم شاه که شاهان ظلمها بسیار کردند اگر چه شاه جزییاز کلام است کسی کاو برترین از ماسوی است ولیکن پادشه در شعر خوانی
|
|
نزیبد از برای حجتالله جنایتهایِ بیآمار کردند ولی مفهوم ظلم شاه، عام است خطابش شاه بنمایی، خطا است به ظلم آید تَداعی معانی
|
عنوان مست ومستی
حذر بنما ز لفظ مست و مستی کجا از ما، ائمه مست خواهند؟ بگو،یا مرتضی! خود گیر دستم مده این مست و مستی بر پیمبر ز لفظ مست همواره بپرهیز مگو بهر امامان مست و مستی شما ممدوح خود را ناشناسید خدا مدّاحشان گشته به قرآن از آنان رجس را حق دور کرده بدان مستی به شعر و شعرخوانی ائمه دوستدار صالحانند نماسعیای که تا صالح بمانی
|
|
نگه کن این صفت را با که هستی از این الفاظ زشت و پست خواهند؟ مگو مست تولای تو هستم که بیزارند از آن، آل حیدر مکن تیغ هوای نفس خود تیز نگه کن این عبارت بر که بستی که در شأن ائمه ناسپاسید بخوان خود وصف ایشانرا ز فرقان کلام هر یکیشان نور کرده شود آری، تَداعی معانی غضبناک از فِعال طالحانند مکن کاری که تا طالح بمانی
|
یزدان وایزد
نه یزدان است و ایزد نام خالق به مفهوم کدامین اسم رحمان؟ چنین معنایی از زرتشتیان است به جای واژه یزدان و ایزد
|
|
نما تحقیق و کن کشف حقایق همان معنای ایزد گشت و یزدان که یزدان فاعل خیر جهان است بگو در شعر خود سبحان و سرمد
|
شایان ذکر است، اگر کاستیهایی در این دیوان مشاهده گردد، ناشی از ضعف ادبی و قافیههای شایگان آن است و چون عدهای از دوستان ائمه معصومین(علیهم السلام) خواستار سرودههایم از نظر عقیدتی آن بودند، به قسمتی از سرودههای خود که حاصل افکار عقیدتی ومعارف مذهبیام بود، به نام«انوار معرفت» اقدام نمودم.
امیدوارم که مورد قبول خداوند کریم و آل محمد (علیهم السلام) قرار گرفته باشد.
وَ صَلَّی الله عَلی مُحَمَدٍ وَ آلِهِالطَّیبینَ الطّاهِرین
اَللهمَّ وَفّقْنا لَما تُحِبُّ وَ تّرْضی
محرمالحرام 1435ـ1392
علی آهی
روابط عمومیخانه مداحان اهل البیت(علیهم السلام)
[1]. حقیقت شرعى: آنچه مطابق با احکام و معارف مکتب اسلام است.
[2]. اشعار آیینى: اشعارى که مطابق با مبانى و معارف و اصطلاحات مکتب اسلام سروده مىشود.
[3]. تلقیح: داخل کردن عصاره هر چیزى در جاى دیگر: (مانند مایه آبله در بدن انسان)، یعنى شاعر، دانش و معارف دینى را در طبع خود وارد نماید.
[4]. رجالالکشى، ص 302، حدیث 542.
[5]. ج اول الجامعالصغیر، ص 151، عن النبى a: ألشِّعْرُ کَلامٌ فَحَسَنَهُ حَسَنٌ وَ قَبیحَةٌ قَبیح.
[6]. سنن ابیداود، ج 2، ص 599، أِنَّ الشِّعْرِ لَحِکْمَة فَهِى هذه الْمَواعِظ وَ الْأمْثالِ الَّتى یَتَّعِظُ بِهَا النّاسَ. من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 376، حدیث 5771، ألشِّعْرُ مِنْ أِبْلیس. «شعرى که طبق موازین شرع نباشد».
[7]. کتاب نثر طوبى، ج 2، ص 16، تألیف علامه فقید آیت الله حاج میرزا ابوالحسن شعرانی.
[8]. معانیالاخبار صدوق، ص 385، حدیث 19، عن ابى جعفرg فى قول اللّه (عزوجل) «وَالشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغاووُنَ» قال: هَلْ رَأْیْتَ شاعِراً یَتَبِعُهُ اَحَد، أِنَّما هُمْ قَوْمٌ تَفَقَّهُوا لِغَیْرِ الدّینِ، فَضَلوُا وَ أضَلّوُا.
[9]. ج اول بحارالانوار، ص 149، وصیت حضرت موسى بن جعفرg به هشام بن حکم: یا هِشامُ ألْحَیاءُ مِنَ الْأیمانِ وَ الْأیمانُ فِى الْجَنَّةِ، وَالْبِذاءُ مِنَ الْجَفاءِ وَ الْجَفاءُ فِى النّار.
[10]. تفسیر مجمعالبیان در ذیل آیه فوق، «قالَ یا رَسوُلالله! ماذا تَقوُلُ فِى الشِّعْرِ فَقالَ: أِنَّ الْمُؤمِنَ مُجاهِدٌ بِسَیْفِهِ وَ لِسانِه».
[11]. اسرائیلیات چیست؟ اسرائیلیات جمع «اسرائیلیه» است که منسوب به اسرائیل است. اسرائیل یکى از القاب حضرت یعقوب پسر اسحاق و نوه حضرت ابراهیم خلیل است. به همین دلیل، فرزندان حضرت یعقوب را «بنى اسرائیل» مینامند، و اسرائیلیان نیز به این نامها مشهورند: یهودى، کلیمى، عبرانی. روایات اسرائیلى یا اسرائیلیات، روایاتى ساختگى و داستانهاى مجعول، خرافى، اساطیرى و اباطیلى است که مندرج در کتاب عهد عتیق «تورات» و عهد جدید «اناجیل اربعه» تحریف شده است که آنها با رنگ و لعابى جدید پا در حوزه اسلامى نهاده و وارد احادیث و تفاسیر و تاریخ اسلامى شده و حجم زیادى از کتب تفسیرى، روایى و تاریخى مسلمانان را اشغال کرده و تا اعماق جامعه اسلامى رسوخ پیدا کرده و فرهنگ اسلامى را متأثر ساخته است. سرچشمههاى مهم اسرائیلیات، خیالپردازى و افسانهسرایى یهودیان و مسیحیان تازه مسلمانى چون «کعب الاحبار» و «وهب بن منیه» و «تمیمداری» و همکیشان آنها بوده است. بسیارى میشد که آنها قصص قرآن و داستانهاى انبیا را که به اجمال و اختصار در قرآن مطرح شده بود، دستمایه کار خود قرار داده، شرحهایى را که غالباً زاییده فکر و ساخته و پرداخته خیال آنان بود، با تمام ریزهکاریهاى آن نقل میکردند که بسیارى از این افسانهها را میتوان در لابهلاى کتابهاى تاریخ و تفسیر و روایى سراغ گرفت. کعب الاحبار، آن یهودى مسلماننما، نقش مهمى در اشاعه خرافات و اسرائیلیات در میان مسلمانان داشت. «به نقل از کتاب اسرائیلیات».
[12]. سوره مریم آیه 30: (قالَ أِنّى عَبْدُاللّهِ اتانِى الْکِتابَ وَ جَعَلَنى نَبِیّاً).
[13]. سوره توبه آیه 30.
[14]. سوره مائده آیه 72.
[15]. اقانیم جمع اقنوم است: کالبد، شخص، اصل، سبب چیزی. سه اقنوم یا اقانیم ثلاثه: در اصطلاح مسیحیان، اب، ابن و روحالقدس است که مسیحیان اب را خداوند و ابن را حضرت عیسى دانسته و سبب پیدایش و خلقت عالم وجود را به واسطه اب، ابن و روحالقدس میدانند.
[16]. بحارالانوار، ج 14، ص 219، حدیث 27 به نقل از امالى شیخ صدوق. عَنْ عَلى علیهالسّلام قالَ: دَعانى رَسوُل اللّه a فَقالَ: یا عَلى أِنَّ فیکَ شَبَهاً مِنْ عیسَى بْنِ مَرْیَم علیهماالسّلام اَحَبَّتهْ النَّصارى حَتّى أنْزِلوُهُ بِمَنْزِلَةٍ لَیْسَ بِها، و اَبْغَضَتْهُ الْیَهوُدُ حَتّى بُهِّتوُا اُمَّه.
امیرالمؤمنین علیهالسّلام فرمود: پیغمبر مرا خواست پس فرمود: یاعلی! به درستى که در تو شباهتى هست، از عیسى بن مریم علیهماالسّلام، نصارا، عیسى را دوست داشتند تا اینکه او را پایین آوردند به مرتبهاى که شأن حضرت عیسى نبود، «به مرتبه خدایى عیسى را رساندند و او را پرستیدند» و یهودیها دشمن داشتند حضرت عیسى را، تا اینکه به مادرش حضرت مریم تهمت زدند.
[17]. سوره توبه آیه 30.
[18]. مثنوى نیکلسون، چاپ هفتم، دفتر دوم، ص 207، بیت 281 و 282.
[19]. تشبیب: قصیدهاى است که قبل از ذکر مدایح و مناقب، در آن از بیتهایى «خیالى یا واقعی» در تعریف مى، مل، باده، شراب و ذکر احوال جوانى و بیان عشق و عاشقى در توصیف جمال محبوب و ستایشگرى از معشوق و یا معشوقه سروده شود و شاعر «با صراحت و یا با کنایه» از آن سخن گوید و سپس به مدیحهسرایى پردازد.
[20]. یعنی: مکانهاى درس آیات قرآنى، چگونه پریشان و پراکنده شد، و خانه وحى الهى، ویران و بیجمعیت شد با آن بزرگى خانه.
[21]. ج دوم الغدیر، ص 362 و مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 338.
[22]. در مکاسب شیخ انصارى یکى از مکاسب محرمه را تشبیبسرایى میداند.
[23]. براى مادر «عمرو» جاى اقامتگاه فصل بهارش را نشانهاى بود ناپدید گشت، نشانههاى آن، خشک و بیآب و گیاه گشت.
[24]. پس خوابیدند زنها (دختران) دو طرف من، در حال کشتى گرفتن بودیم؛ و من خوابیده بودم باز میکردم مهره بکارت را.
[25]. سورة الشعراء آیه 227.
[26]. تفسیر غرائبالقرآن، ج 19، ص 77 و تفسیر کشّاف، ج 3، ص 133 و تفسیر منهجالصادقین، ج 6، ص 461 و تفسیر صفوة التفاسیر، ج دوم، ص 399 و کتاب الدرجاتالرفیعه فى طبقاتالشیعه، ص 546.
[27]. نکته جالب توجه این است که اگر فرزدق با استدلال به آیه قرآن، سرودن شعر را به عهده گرفت و فعل آن را منکر شد، ولیکن مضامین شعر او بازگوکننده مطالب قبیح و تعریف منکراتى است که در هر زمانى، شنونده آن را تحریک به مسائل جنسى و شهوانى مینماید، که احکام اینگونه مسائل با امام معصوم علیهالسّلام است نه با خلفاى غاصب اموی.
[28]. «اصول کافی: أِذا أرادَ الْأِمام أنْ یَعْلَمَ شَیْئاً عَلَّمَهُ اللّه»؛ یعنى زمانى که امام اراده کند چیزى را بداند، خداوند، دانش و قدرت آن را به او اعطا میفرماید.
[29]. تاریخ کامل ابن اثیر، ج 2، ص 257؛ عقدالفرید، ج 6، ص 120؛ سیره ابن هشام، ج 4، ص 158؛ اسدالغابه، ج 4، ص 476؛ روضات الجنات، ج 5، ص 138؛ احکام القران ابن العربى، ج 3، ص 1446.
[30]. غزل: نام نوعى از شعرى است که «با صراحت و یا با کنایه» درباره عشق و یا عشقبازى با زنان و یا تعشق با أمرد خیالى و یا واقعى سروده شود.
[31]. کتاب الدرجات الرفیعه و کتاب تجارب السلف ص 345.
[32]. کتاب تجارب السلف ص 345.
[33]. اسدالغابه، ج 4، ص 476؛ اعیانالشیعه، ج 9، ص 29؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج 1، ص 165؛ تاریخ خمیس]، ج 2، ص 94؛ تفسیر ابوالفتح رازى، ج 7، ص 384؛ مجالسالمؤمنین، ج 2، ص 492.
[34]. سیره ابن هشام، ج 4، ص 158؛ بحارالانوار، ج 22، ص 252؛ الغدیر، ج 2، ص 6؛ مستدرک حاکم نیشابورى، ج 3، ص 582؛ شرح قصیده بانت سعاد لجمالالدین انصارى، ص 58.
[35]. الغدیر، ج 2، ص 6 به نقل از مستدرک حاکم، ج 3، ص 582؛ شرح قصیده بانت سعاد، لجمالالدین انصارى، ص 58.
[36]. کتاب الاغانى، ج 1، ص 232؛ کتاب السیرة النبویه لابن هشام، چاپ بیروت، ج سوم، ص 149.
[37]. این مطلب در کتابهایى که راجع به حالات امام هادى علیهالسّلام نوشته شده، مکتوب است.
[38] توقیفى: به عبارت ساده، یعنى کسى حق ندارد اسمى را از خود براى خداوند یا ائمه معصومین علیهم السّلام بگذارد.
[39]. سوره شورى آیه 23.
[40]. سوره اعراف آیه 180.
[41]. سوره اعراف آیه 70.
[42]. در خورد، در خور: سزاوار بودن، شایسته بودن.
[43]. بحارالانوار مجلسى، چاپ جدید، ج اول، ص 225؛ کشکول شیخ بهایى، ج دوم، ص 154.
[44]. مطالب ذکر شده خلاصهاى از بیانات مفسر عالىقدر قرآن کریم، حضرت آیت اللّه العظمى حاج شیخ عبداللّه جوادى آملى است. این تقسیم بر اساس ترتیب نوع حکمى است که در کتب فقهاى عظام وجود دارد. مانند: شرح لمعه باب الحدود فصل هفتم عقوبات متفرقه. لذا فقهاى عظام امامیّه بنا بر تقسیمات حکمى که بر مکلف جارى میشود، هم قائل به حکم فقهى و هم قائل به حکم کلامى هستند که نظر حضرت امام راحل نیز چنین بوده.
[45]. مطالب فوقالذکر نظریه حضرت آیتاللّه العظمى فقید سعید حاج سید میرزا آقاى اصطهباناتى شیرازى که یکى از مراجع بزرگ تقلید نجف اشرف بودند، است حضرت استاد مفسر قرآن فقیه اهلالبیت حضرت آیت اللّه حاج شیخ محمدجواد خراسانى نظریه ایشان را درهنگام درس بازگو فرمودند، که آن نظریه طبق نظریه حضرت آیت اللّه العظمى فقید سعید حاج سید محمدهادى میلانى است.
[46]. قال على علیهالسّلام: «انظر الى ما قال و لا تنظر الى من قال». حضرت فرمودند: به دقت نگاه کن به «معانی» مطالب گفته شده «از نظم و نثر» و نگاه مکن به شخص گوینده «که او چه کسى است».
[47]. سه بیت فوق از دیوان حافظ شیرازى است.
[48]. اصول کافى، ج 8، ص 41؛ وسائل الشیعه، ج 11، ص 518؛ بحارالانوار، ج 52، ص 259، بحث علامات ظهور.
[49]. در زبان عرب، شراب به معنی: نوشیدنى و آشامیدنى و شربت است؛ نه به معناى لفظ شراب در فارسى که به باده، مى، عرق و خمر اطلاق میشود. شراب در عربى ماند نوشابه در فارسى است که حلال و حرام نوشابه با پسوند مشخص میشود، نوشابه غیر الکلى، نوشابه الکلى، که نوشابه الکلى در زبان پارسى، به باده، مى، شراب، عرق و کلیه مسکرات اطلاق میشود. امام صادق علیهالسّلام حدیثى را که فرمودند، به زبان عربى بود و باید ممیز آن را معلوم میفرمودند که بیان فرمودند: یتواصون فیها شراب المسکر، که شراب مسکر، همان واژه باده، مى، مل، عرق و شراب در فارسى است؛ لذا شاعر در سرودن اشعار آیینى و خواننده مذهبى در خواندن اینگونه اشعار در مجالس مذهبى، باید از به کار بردن آن واژهها پرهیز نماید. نکته جالب توجه دیگر اینکه شنیدن آن واژهها براى عدهاى تداعى معانى مىشود.
[50]. احکام القرآن ابن العربى، ج سوم، ص 1441؛ کتاب العقدة الفرید، ج هشتم، ص 73؛ کتاب ربیعالابرار زمخشرى، ج 5، ص 78.
[51]. سوره اسراء آیه 53.
[52]. وسائلالشیعه، ج 18، ص 91، حدیث 9 و ص 92، حدیث 13؛ تحفالعقول، ص 456.
[53]. مجموعه ورام ج 2 ص 55 و ج دوم امالى شیخ طوسى چاپ نجف ص 143.
[54]. عمر بن عبدالعزیز به کُثَیِّر «بر وزن معلم»، شاعرمعروف اجازه خواندن شعر داد و به او گفت: «قُلْ وَ لا تَقُلْ أِلّا حَقاً فَأِنَ اللّه سائلُکَ عَنْ کُلِّ ما قُلْتَ» «: سخن و شعر بگو و مگو مگر حرف حق، پس به درستى که خداوند متعال از تو سؤال میکند از تمام آنچه که بیان کردى تو». کتاب آغانى، ج 9، ص 259 و 250؛ کتاب الشعر و الشعراى ابن قتیبه، ص 336.
[55]. نهجالبلاغه فیضالاسلام، ص 1164، حدیث 146؛ وسائلالشیعه، ج 11، ص 411، حدیث 12.
[56]. مستدرکالوسائل، ج 12، صص 229 و230، حدیث 15.
[57]. قال على علیهالسّلام: وَ لاتَنْظُر اِلى مَنْ قال. اُنْظُر اِلى ما قال حضرت امیرالمؤمنین علىg فرمود: به دقت نگاه کن به معانى مطالب گفته شده «از نظم و نثر» و نگاه مکن به شخص گوینده «که او چه کسى است». غررالحکم، فرج المهموم ابن طاوس. این چنین گفتا على آن بوالحسن: در سخن بنگر نه بر صاحب سخن
[58]. الروضة من الکافى، ص 215، حدیث 262؛ الروضة من الکافى ترجمه آن، ج 2، ص 23، حدیث 262.
[59]. رجال الکشى، ص 302، حدیث 542 نهى امام صادقg از شعر کمیت «تقریر» بود.
[60]. کمالالدین، ج 2، ص 351؛ بحارالانوار، ج 52، ص 148، باب 22؛ کتاب اصول کافى، ج 2، ص 527.
[61]. زیارت آل یاسین.
[62]. زیارت آل یاسین.
[63]. حدیقةالشیعه مقدس اردبیلی.
[64]. احتجاج، ج 2، ص474؛ بحار الانوار، ج25، ص267.
[65]. در بحارالانوار عنه دارد ولی در اصول کافی عنه ندارد.
[66]. مرحوم صدوق در کتاب کمالالدین و تمامالشیعه.
[67]. بقره آیه 108.
[68]. تفسیر رازی، ج 11، ص202.
[69]. تفسیر صافی، ج1، ص 36.
[70]. الفرقان فی تفسیر القران، ج 27، ص11.
[71]. وسائلالشیعه، ج27، ص 110 و 111؛ ابواب صفات قاضی، باب 9، حدیث 12.
[72]. التقاطی: گرفتن مطالب و اصطلاحات از مکاتب و مسالک دیگر و به اصطلاحات مکتب تشیع مخلوط نمودن و با آن شعر گفتن و به نام شعر آیینی و عاشورایی آن را بر جامعه تحمیل نمودن است.
[73]. در شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید مذکور است امیر بیان حضرت علی بن ابیطالبg در ماه رمضان هر شب به صنفی افطار عام میداد و پس از افطاری آنان را موعظه میفرمود. یکی از شبها که شاعران بر خوان کرم آن حضرت مهمان بودند، پس از افطار خطاب به شاعران فرمودند:
«وَاعْمَلو أنّ مِلاک أمْرکم الدّین و عِصْمّتِکم تقوی و زینتکم الادب و حصون اعراضکم الحلم». فرمود:
ملاک شما در شعرگویی دین است و در هر بیت آن با پرهیزکاری شعر بگویید و آرایش شما ادب است و بُردباری و حلم، حِصنِ شماست.
الشعر، مرآتالشاعر: هر شعری نشانگر اعتقادات و معارف شاعر، در آن زمانی است که آن شعر را سروده است. (با توجه به این روایت از امیر کلام امام علیg، اگر ملاک شعر، دین است پس به کارگیرى الفاظ مصطلح صوفیه در اشعار آیینى مکتب تشیع، امرى قبیح و ناشایست میباشد که، شعراى آیینى میبایست از استفاده این الفاظ و اصطلاحات در اشعارشان بپرهیزند).
[74]. روضه کافى، حدیث ابى عبدالله g مع المنصور فى موکبه ... «الى اَن قال» وَ رَأیْتَ الْمَساجِدَ مُحْتَشیَهٌ مِمَنْ لا یخافالله مُجْتَمعُونَ فیها لِلْغیبة وَ أَکل لحوم أَهْلِ الْحَقّ وَ یَتَواصَفُونَ شَرابَ الْمُسْکر.
[75]. در کتاب شریف نهجالبلاغه، خطبه 108 منقول است از امیر کلام، امام علی(علیهالسلام) که درباره عشق فرمودند:
مَنْ عَشَقَ شیأَ اَعْشى بَصَره و اَمْرَضَ قَلْبَه وَ هُوَ یَنْظرُ بِعَیناً غَیرَ صحیحه. کسى که به چیزى عشق بورزد دید چشم دارد ولى قوه تشخیص ندارد و قلب او مریض است و با چشم به غیر واقعیت نگاه میکند.
سَئلتُ اباعبدالله جعفر بن محمدٍ صادق(علیهالسلام) عَنالعشق. فقال: قلوبٌ خَلَت عَن ذکر الله فاَذاقَهُ الله حُبَّ غَیره. از حضرت امام صادق(علیهالسلام) در رابطه با عشق سؤال پرسیدند. حضرت بدون اینکه حتى لفظ عشق را تکرار کنند، فرمودند: قلبهایى که خالى از ذکر خدا هستند، خدا حبّ غیر از خودش را به آن قلبها میچشاند. (با توجه به این دو حدیث در نکوهش و مذمت عشق، شعراى آیینى در به کارگیرى این لفظ، میبایست دقت بیشترى بنمایند).
منبع : خانه مداحان تهران